ادامه زندگی نامه حضرت محمد(ص)...
آخرین حج پیامبر(ص) و غدیر خم
نوشتارهای اصلی: حجة الوداع و واقعه غدیر
پیغمبر در ذی قعده سال دهم هجری عازم آخرین حج خود شد. در این سفر بود که احکام حج را به مردم تعلیم داد. قریش پیش از اسلام برای خود امتیازاتی درست کرده بود. گذشته از کلیدداری و پرده داری خانه و مهمانی کردن و آب دادن حاجیان، در آداب زیارت نیز خود را جدا از دیگر قبیلهها میدانست. در این سفر پیغمبر آنچه را قریش در زیارت خانه خدا برای خود امتیازی میشمرد و دیگران را از آن محروم میساخت از میان برد. از جمله این امتیازات یکی این بود که در دوره جاهلیت مردم میپنداشتند طواف خانه باید در جامه پاک باشد و جامه هنگامی پاک است که از قریش گرفته شود. اگر قریش جامه طواف را به کسی نمیداد او باید برهنه طواف کند. دیگر این که قریش مانند حاجیان از عرفات بار نمیبستند، بلکه از مزدلفه کوچ میکردند و این امتیاز را برای خود فخر میشمردند. قرآن این امتیاز را با این آیه از میان برد:
ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ (ترجمه: از جایی کوچ کنید که مردم کوچ میکنند.)[۲–۱۹۹]
و مردم دیدند محمد(ص) که خود از قریش است با دیگر مردمان از عرفات کوچ میکند. هم در این سفر بود که گفت: مردم! نمیدانم سال دیگر را خواهم دید یا نه. مردم هر خونی که در جاهلیت ریخته شده زیر پا میگذارم. خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنید.
در بازگشت به مدینه در منزل جحفه آنجا که راه مردم مصر، حجاز و عراق از یکدیگر جدا میشود در موضعی که به نام «غدیر خم» معروف شده است، امر خدا بدو رسید که باید علی(ع) را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشنتر باید سرنوشت حکومت اسلامی پس از پیغمبر معلوم گردد. رسول خدا در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشتهاند اعلام فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من حذله و أدر الحق معه حیث دار. (ترجمه: من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.)
پس از بازگشت از حج در حالی که قوت و شوکت اسلام روز افزون شده بود، تندرستی پیغمبر به خطر افتاد، اما با وجود بیماری، سپاهی به تلافی شکست موته به فرماندهی اسامه بن زید، آماده کرد. ولی پیش از این که این سپاه به مأموریت برود، پیغمبر(ص) به دیدار پروردگار خود رفت. و وقتی عازم این دیدار شد که وحدت اسلامی را در سراسر شبه جزیره عربستان برقرار ساخت و اسلام را در مدخل دو امپراتوری بزرگ ایران و روم آورد.
رحلت
نوشتار اصلی: وفات پیامبر(ص)
در اوایل سال ۱۱ق.، بیماری و رحلت پیامبر(ص) پیش آمد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر
رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن
من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام.[۷۲]
نوشتار اصلی: حدیث دوات
مطابق نقل صحیح بخاری از مهمترین کتابهای اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید. بعضی از حاضران گفتند: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده (و هذیان میگوید) و ما قرآن را داریم و برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را میگفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.[۷۳] در صحیح مسلم که آن نیز از مهمترین کتابهای اهل سنت است، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در همان کتاب و همچنین صحیح بخاری آمده است که ابن عباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آن را مصیبتی بزرگ میشمرد.[۷۴]
وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق.، یا به روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳
سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است،
هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است.[۷۵]
در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل در مسجد النبی است به خاک سپردند.
جانشینی پیامبر(ص)
نوشتارهای اصلی: واقعه سقیفه بنی ساعده و واقعه غدیر
در حالیکه علی بن ابی طالب و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیغمبر بودند، بعضی سران قوم بیتوجه بدانکه دو ماه پیش پیغمبر چه گفته است (رجوع کنید به:واقعه غدیر) به فکر افتادند که باید تکلیف رئیس امت را تعیین کنند. گروهی از مردم مکه (مهاجران) و مدینه (انصار) در جایی که به نام سقیفه بنی ساعده معروف بود گرد آمدند. آنان میخواستند هرچه زودتر زمامداری برای مسلمانان انتخاب شود. اما چه کسی را برای این کار برگزینند؟ گفتگو و جدال در گرفت.[۷۶]
هر یک از دو دسته مهاجر و انصار خود را لایقتر از دیگری میپنداشتند. مردم مکه میگفتند: اسلام در شهر ما و میان ما آشکار شد؛ پیغمبر از مردم ماست؛ ما خویشاوندان او هستیم؛ ما پیش از شما این دین را پذیرفتهایم، پس زمامدار مسلمانان باید از مهاجران باشد. انصار میگفتند مکه دعوت محمد(ص) را نپذیرفت. با او به مقابله و دشمنی برخاست؛ چندانکه توانست او را آزار داد تا وی ناگزیر مکه را ترک گفت و نزد ما به یثرب آمد؛ این ما بودیم که او را یاری کردیم و اسلام را رونق دادیم، پس زمامدار مسلمانان باید از انصار برگزیده شود. بعضی انصار بدین راضی شدند که کار حکومت با شرکت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شود و گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیکن ابوبکر این رأی را نپذیرفت و گفت : چنین اقدامی وحدت مسلمانان را به هم خواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدون مشورت آنان کاری صورت نگیرد و روایتی از پیغمبر نقل کرد که فرموده است : «الائمه من قریش». این روایت از حدیثهایی است که هر چند در متن و سند آن (با چنین عبارت) جای مناقشه فراوان است، اما سخنی بود که در چنان مجمع، اثری بزرگ به جا گذاشت و به دعوی انصار پایان داد.[۷۷]
گذشته از روایت ابوبکر به نظر میرسد دشمنی دیرینۀ دو قبیله انصار، اوس و خزرج، نیز در پیشبرد نظر مهاجران بیتأثیر نبوده است، چه بر فرض که امارت به انصار میرسید هیچ یک از این دو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود.
سخن بشیر بن سعد از قبیله خزرج در تأیید گفتار ابوبکر و رضایت به امارت مهاجران نشان دهنده این ناخرسندی است. چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر سر شخص به میان آمد. دو سه تن که در آن مجلس کار را در دست داشتند هر یک به دیگری حوالت میکرد. سرانجام عمر و ابوعبیده جراح، ابوبکر را به ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند. بیشتر حاضران نیز از آنان پیروی نمودند.
فردای آن روز ابوبکر به مسجد پیغمبر آمد. عمر خطبهای در فضیلت ابوبکر و سبقت او در اسلام و یاری وی از دین و همراهیاش با پیغمبر از مکه به مدینه خواند، و از مردم خواست با او بیعت کنند. مردم نیز، جز عدهای از انصار و خویشاوندان پیغمبر در آن مجلس، بیعت با او را پذیرفتند و ابوبکر رسماً به خلافت رسید. و چون در خلافت ابوبکر عدهای از مهاجر و انصار در سقیفه گرد آمده بودند و خلیفه را تعیین کردند و دیگران نیز به قبول تن دردادند، این کار برای آینده سنتی شد.
ابوبکر در آن مجلس خطبهای خواند و در ضمن آن گفت: مرا که برای زمامداری برگزیده اید بهترین شما نیستم، و حاضرم این مسئولیت را از گردن خود بردارم. من در کار خود و اداره امور مسلمانان به کتاب خدا و سنت پیغمبر کار خواهم کرد.[۷۸]
بدن پیامبر(ص) در خانه عایشه مانده بود. کسان او بر گرد وی فراهم شده بودند؛ فقه اسلام میگوید باید در کار شست و شو و نماز خواندن بر مرده درنگ نکنند؛ این آیین برای هر فرد مسلمان است. آیین به خاک سپردن پیامبر مسلمانان جای خود دارد، این بزرگان چرا خود را از چنین فضیلت محروم داشتند؟ شاید بیم فتنه میرفت و میخواستند هرچه زودتر رئیس امت را انتخاب کنند، اما مگر آن تشریفات چهاندازه وقت میخواست؟[۷۹] از آن تاریخ نزدیک به ۱۴ قرن میگذرد. آنانکه در آن جمع چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند غم اسلام را داشتند یا بیم پراکندگی مسلمانان را، نمیدانیم. به هر حال نزد خدای خود رفته و حساب آنان با اوست. اما از همان روز شکافی در اجتماع مسلمانان پدید شد که هرگز به هم نیامد.[۸۰]
از گروه بیعت نکردگان، سعد بن عباده رئیس قلیبه خزرج که از بیعت با ابوبکر سرباز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. در روزگار خلافت عمر به شام رفت و در حوران (شهرکی بزرگ تابع دمشق) منزل کرد. نیم شبی او را دیدند که به زخم تیر از پا در آمده است. گفتند جنیان او را کشتهاند و شعری هم در کشتن او سرودهاند که:
ما سید خزرج سعد بن عباده را با دو تیر که به دل او زدیم کشتیم.
و با پرداختن این افسانه، کشنده او را از قصاص رهانیدند.
جز سعد، علی(ع) و بنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از بیعت با ابوبکر سرباز زدند. بعضی مورخان نوشتهاند علی در مدت ۶ ماه که فاطمه(س) پس از محمد(ص) زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد، ولی این اظهار نظر دور مینماید، چه اولاً رحلت دختر پیامبر در مدتی کوتاهتر از شش ماه رخ داده است؛ دیگر اینکه خیر خواهی علی(ع) برای امت و بیمی که از تفرقه مسلمانان داشت مانع از تأخیر میگردید. از این گذشته سران قوم که میخواستند پایه حکومت را هر چه زودتر استوارتر کنند مسلماً این مدت دراز او را به حال خود نمیگذاشتند.
به هر صورت که بود عباس، زبیر و دیگران را، که در بیعت با ابوبکر دو دل بودند، با خلیفه یکدل کردند و کار حکومت سامان یافت.[۸۱]
شخصیت پیامبر
نیکنامی
پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب میآمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ میکرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمیکردند بلکه آیات را منکر میشدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغگویی متهم نمیکنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار میکنند.»[۸۲] از ابوجهل نیز نقل شده است که میگفت: ما تو را تکذیب نمیکنیم بلکه این آیات را قبول نداریم.[۸۳] پیامبر(ص) در آغاز اعلام رسالت خود به قریش، به آنها گفت: «آیا اگر به شما خبر دهم که در ورای این کوه سپاهی گرد آمده است سخن مرا میپذیرید؟» همه گفتند: آری، ما هرگز از تو دروغی نشنیدهایم. آنگاه پیامبر گفت که از طرف خدا برای انذار مردم مبعوث شده است.[۸۴]
علاوه بر گذشته نیک، اهمیت قبیله و خاندان او و همچنین خودیبودن پیامبر(ص) برای اعراب نیز در جایگاه و موفقیت پیامبر نقش داشت. قبیله «قُرَیش» از سالها پیشتر در میان عرب قبیلهای شناختهشده و مهم بود. این اهمیت موجب آن بود که بسیاری از قبائل برتری آنان را بر خود بپذیرند و تا حدی در برخی امور از ایشان تبعیت کنند. از سوی دیگر، اجداد پیامبر (قصی بنکلاب، هاشم و عبدالمطّلب) کسانی بودند که نزد عرب به شرافت و بزرگی شناخته شده بودند.
جامعه عرب شبهجزیره در آن مقطع از زمان، جامعهای بسته بود و ارتباط فرهنگی خاصی با مناطق دیگر نداشت. این وضعیت نوعی روحیه «عربیگری» را به صورتی نیرومند در آنان بهوجود آورده بود و باعث میشد مطالب دیگران را به دلیل آنکه «دیگران» هستند نپذیرفته و تنها آنچه از «خود» است بپذیرند. احتمالاً آیه «اگر آن [قرآن] را بر افرادی غیرعرب نازل کرده بودیم و بر ایشان [اعراب] میخواندند به آن ایمان نمیآوردند»[۸۵] به همین روحیه اشاره دارد. از آنجا که مخاطب اولیه اسلام اعراب بودند، خودیبودن پیامبر(ص) زمینه پذیرش پیام او را بالا میبرد. قرآن نیز به این مطلب اشاره کرده است.[۸۶]
اخلاق
عالیترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره میگوید که «تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری».[۸۷]
در وصف رفتار و صفات پیامبر(ص) گفتهاند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود، بیشتر تبسم داشت و هیچگاه به صدای بلند نمیخندید، چون به کسی میخواست روی کند، با تمام تن خویش برمیگشت. به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود، چندانکه چون از جایی گذر میکرد، رهگذران پس از او، از اثر بوی خوش، حضورش را درمییافتند. در کمال سادگی میزیست، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچگاه تا حد سیری غذا نمیخورد و در بسیاری موارد، بهویژه آنگاه که تازه به مدینه درآمده بود، گرسنگی را پذیرا بود. با اینهمه، چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود که از نعمتهای دنیا به حد، بهره گرفته، هم روزه داشته و هم عبادت کرده است. رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبتنی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود. سیرت و زندگی او چنان مطبوعِ دلِ مسلمانان بود که تا جزئیترین گوشههای آن را سینهبهسینه نقل میکردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند.[۸۸]
امیرمؤمنان در توصیف سیمای پیامبر(ص) میفرماید: «هر کس بدون آشنایی قبلی او را میدید هیبتش او را فرامیگرفت. هر کس با او معاشرت میکرد و با او آشنا میشد دوستدار او میگردید».[۸۹] «پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم میکرد و به هر کس بهاندازه مساوی نظر میافکند.»[۹۰] «هرگز رسول خدا با کسی دست نداد که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد.»[۹۱]
پیامبر(ص) با هر کسی بهاندازه ظرفیت و عقلش گفتگو میکرد.[۹۲] عفو و بخشش او به هر کس که ظلمی نسبت به او مرتکب شده بود نزد همه شهرت داشت،[۹۳] به طوری که حتی وحشی (قاتل حمزه عموی خود را) و ابوسفیان دشمن دیرینه اسلام را نیز بخشید.
زهد
پیامبر(ص) زاهدانه میزیست. در همه عمر گوشهای خاص خود نداشت و آن اطاقهای حقیر گلین که در جوار مسجد خاص همسرانش بود، طاقهایی از چوب نخل داشت و به جای در، پردهها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود. بالشی زیر سر میگذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن میخفت. زیرپوش وی از پارچهای خشن بود که تن را میخورد و ردایی از پشم شتر داشت. این در حالی بود که پس از جنگ حنین، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید.
خوراک وی از منزل و اثاث و لباس نیز زاهدانه بود.ای بسا ماهها میگذشت که در خانه وی برای طبخ، آتش نمیافروختند، غذایش همه خرما و نان جو بود. هیچ وقت دو روز پیاپی غذای سیر نخورد. وی یک روز دو بار سیر از سفره برنخاست. مکرر میشد که او و کسانش شبهای پیاپی گرسنه میخفتند. روزی فاطمه(س) نانی جوین برای وی آورد و گفت: نانی پختم و دلم رضا نداد برای شما نیاورم. آن را بخورد و گفت: «این تنها غذایی است که پدرت از سه روز پیش میخورد». روزی که در نخلستان یکی از انصار خرما میخورد، فرمود: «روز چهارم است که چیزی نخوردهام». گاهی از شدت گرسنگی سنگ به شکم میبست (تا گرسنگی تسکین یابد). هنگام مرگ زره وی در قبال سی پیمانه جو، پیش یک یهودی به گرو بود.[۹۴]
نظم و آراستگی
پیامبر(ص) در زندگی بسیار منظم بود. ایشان پس از بنای مسجد، برای هر ستون نامی گذاشت که مشخص شود در کنار ستونها چه کارهایی صورت میگیرد؛ ستون وفود(جایگاه هیئتها)، ستون تهجد (جایگاه شبزندهداری) و....[۹۵] صفهای نماز را چنان مرتب و منظم میکرد که گویی چوبهای تیر را جفت و جور میکند و میفرمود: «بندگان خدا صفوف خود را منظم کنید و گرنه میان دلهایتان اختلاف خواهد افتاد».[۹۶] در امور زندگی خود نیز منظم بود. اوقات خویش را سه قسمت میکرد؛ بخشی را برای عبادت خدا، بخشی برای خانواده خود و بخشی را به خود اختصاص میداد و سپس بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم میکرد.[۹۷]
پیامبر(ص) در آینه مینگریست، موی سر را صاف میکرد و شانه میزد و نه تنها برای خانواده خود بلکه برای یارانش نیز خود را میآراست.[۹۸] ایشان در مسافرت هم به نظم ظاهری خود توجه داشتند و پیوسته پنج چیز را با خود همراه داشت؛ آیینه، سرمه دان، شانه، مسواک و قیچی.[۹۹]
امّیبودن
پیامبر به تعبیر قرآن امّی بود، و این اصطلاحی بود که معمولاً به کسی که خواندن و نوشتن نمیدانستند اطلاق میشد، پیامبر نمیخواند و نمینوشت. قرآن میگوید: «تو قبلاً کتابی نمیخواندی و با دست چیزی نمینوشتی» و این دلالت دارد که پیامبر قبل از نزول وحی نه میخوانده و نه مینوشته است، در ادامه این آیه چنین آمده است: «اگر تو میخواندی و مینوشتی، باطلاندیشان تردید میکردند.»[۱۰۰]
احادیث در فضیلت او
گزیده سخنان
- مؤمن نباید بدون همسایه خود سیر شود.[۱۰۱]
- مؤمن به کمین خون کس نریزد.[۱۰۲]
- ایمان بیعمل و عمل بیایمان پذیرفته نیست.[۱۰۳]
- سه چیز است که در هرکه نیست کارش سرانجام نگیرد: تقوائی که وی را از گناه باز دارد و اخلاقی که با مردم مدارا کند و حلمی که با آن سبکی سبکسران دفع کند.[۱۰۴]
- با کسان سهل انگاری کن تا با تو سهل انگاری کنند.[۱۰۵]
- پاداش نیکوکاری و پیوند خویشاوندان از نیکیهای دیگر زودتر میرسد و کیفر ستمکاری و بریدن از خویشاوندان از بدهای دیگر سریعتر میرسد.[۱۰۶]
- آفت دین سه چیز است: دانای بدکار، پیشوای ستمکار، و مجتهد نادان.[۱۰۷]
- منفورترین چیزهای حلال در پیش خدا طلاق است.[۱۰۸]
- با فقرا دوستی کنید زیرا در روز رستاخیز دولتی بزرگ دارند.[۱۰۹]
- بهترین بندگان در پیش خدا کسی است که خلقش نیکتر باشد.[۱۱۰]
- محبوبترین بندگان خدا نزد خدا کسی است که برای بندگان خدا سودمندتر است.[۱۱۱]
- بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود بهتر باشند.[۱۱۲]
جایگاه ایشان در عقاید شیعه
طبق عقاید شیعه حضرت محمد(ص) نبی و رسول است. چون ایشان خاتم الانبیاء بوده است؛ لذا هیچ پیامبری بعد از آن حضرت نخواهد آمد. حضرت محمد(ص) جزو انبیای اولوالعزم است و شریعتی نوین از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین نفر از چهارده معصوم است. ایشان نه فقط در دریافت و ابلاغ وحی بلکه در تمام ساحتهای زندگی عصمت داشته است. همچنین از پیامبر(ص) معجزاتی نقل شده است که مهمترین آنها قرآن است.(نک: معجزات پیامبر(ص))
منابع روایی از پیامبر(ص)
به عقیدۀ شیعیان، اصل اوّلی این است که روایات ائمه(ع) نیز همانند روایات پیامبر اکرم(ص) حجت بوده و باید به آنها پایبند بود و از این جهت، فرقی میان این روایات نیست. به همین جهت، کتب اربعه (اصول کافی، تهذیب، من لایحضره الفقیه، و استبصار) به عنوان منابع اصلی حدیثی شیعه، از تفکیک بین سخنان پیامبر(ص) و ائمه(ع) پرهیز کردهاند و در قالب موضوعات مختلف روایات گوناگونی را از آنان نقل کردهاند.
با این حال منابعی موجودند که مجموعه احادیث پیامبر را جمعآوری کردهاند یا باب جداگانهای را به احادیث نبوی اختصاص دادهاند. از جمله این منابع میتوان به این موارد اشاره کرد:
تحف العقول عن آل الرسول(ص) نوشته ابنشعبه حرانی از علما و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری. این کتاب مجموعهای ارزشمند از سخنان و نصایح حضرت رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) است که باب جداگانهای برای سخنان پیامبر(ص) اختصاص داده است.
المَجازات النبویة نوشته سید رضی. این اثرِ حدیثی به جنبه ادبی، بیان اشارات، تنبیهات، کنایات و تشبیهات سخنان پیامبر اکرم(ص) پرداخته است.
مکاتیب الرسول، اثر علی احمدی میانجی است. این کتاب، حاوی نامههای پیامبر(ص) خطاب به پادشاهان، مسئولان، کارگزاران و نوشتارهایی در ارتباط با عهدنامهها، قراردادها و برخی موضوعات متفرقه دیگر است.
سنن النبی نوشته علامه طباطبایی. این کتاب به منظور آشنایی با کلیات اخلاق و طرز سیر و سلوک و رفتار و آنچه که مجموعاً «سنّت پیامبر» نامیده میشود تألیف شده است.
نهج الفصاحه، گردآوری ابوالقاسم پاینده. این کتاب که در دو قسمت احادیث و خطبه ها، تنظیم شده، مشتمل بر روایات و کلمات حضرت پیامبر اکرم(ص) است.
مطالعه بیشتر
- سنن النبی، محمدحسین طباطبائی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقهی، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۴ش.
- تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتی، تجدید نظر و اضافات و کوشش: ابوالقاسم گرجی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ش.
- پیام پیامبر: مجموعهای از نامه ها، خطبه ها، وصایا، دعاها، تمثیلها و سخنان جامع و فراگیر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، تدوین و ترجمه با تجدید نظر و اصلاحات: بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ش.
پانویس
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۴۲.
- الطبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص ۴۳.
- مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۹۱.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۳۷.
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۳.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۳۷-۳۸.
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۶۹؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۳۸.
- ابنهشام، ج ۱، ص ۱۴۱-۱۴۲
- سیره ابن اسحاق، محمد حمیدالله، ص ۵۹؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۳۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۳۹-۴۰.
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، صص ۵۶-۶۰.
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، صص ۶۰-۶۱.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۰.
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۱.
- ابنهشام، ج۱، ص ۲۶۲
- ابنهشام، ج ۱، ص ۲۶۴، ۲۶۶
- ابنهشام، ج ۱، ص ۲۸۱-۲۸۲
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۴۴-۴۱.
- سیره ابن اسحاق، ص ۱۲۷؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۴.
- تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص ۱۱۷۲؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۴.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۴.
- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۷۹؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۵.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۵۱-۵۲.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۵۳.
- طبری، ج ۲، ص ۳۴۳
- ابنهشام، ج۲، ص ۶۰ به بعد؛ طبری، ج ۲، ص ۳۴۴-۳۴۶
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۵۵.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۵۵-۵۶.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۵۶.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۵۶-۵۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۵۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۵۹-۶۰.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۶۰.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۶۳-۶۰.
- ابنهشام، ج۲، ص ۱۵۰-۱۵۳
- ابنهشام، ج ۲، ص ۱۴۷ به بعد.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۶۸-۶۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۶۸.
- قرآن کریم، سوره آل عمران، آیات ۶۵-۶۷.
- نیز رجوع کنید به: سوره حج، آیه ۷۸؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۶۹-۶۸
- قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۴.
- قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۲.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۶۹-۷۱.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۷۲.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۷۳.
- واقدی، ج۱، ص ۱۹ به بعد.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۷۵.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۷۹-۸۰.
- طبری، ج ۲، ص ۵۳۸-۵۵۵
- واقدی، ج۱، ص ۳۶۳ به بعد
- واقدی، ج۱، ص ۴۰۲-۴۰۴؛ ابنهشام، ج۳، ص ۲۲۴
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۸۶-۸۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۸۸-۸۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۰.
- ابنهشام، ج۳، ص ۳۰۲ به بعد
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۹۰-۹۱.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۱.
- طبری، ج۲، ص ۶۴۴ به بعد.
- واقدی، ج۲، ص ۶۳۳ به بعد؛ طبری، ج ۳، ص ۹ به بعد
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، صص ۴۱۰-۴۱۱.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۲.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۹۴-۹۵.
- واقدی، ج۲، ص۸۸۵ به بعد
- مغازی واقدی، ج۲، ص۹۹۶؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۹۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص۹۷-۹۸.
- آیتی، تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص۵۳۷.
- المفید، الارشاد، ج۱، صص۱۶۶-۱۷۱.
- بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۰۸-۱۱۱
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵۵
- بخاری،صحیح بخاری، جلد ۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.
- صحیح مسلم، ج ۳، کتاب الوصیة، باب ۵، ص ۱۲۵۹، چاپ داراحیاء التراث العربی.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، خطبه ۲۰۲، ص۲۳۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۶.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۱۰۶-۱۰۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۷.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۸.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۹.
- شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۹-۱۱۰.
- انعام، آیه ۳۳
- مجمع البیان، ج۳، ص ۲۹۴
- ابن هشام، سیرة، ج۱.
- شعراء، آیه ۱۹۸؛ همچنین نک: فصلت، آیه ۴۴
- توبه، آیه ۱۲۸؛ آلعمران، آیه ۱۶۴.
- قلم، آیه ۴
- مقاله «اسلام» در "دائرهالمعارف بزرگ اسلامی"
- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۱۵۰؛ المعرفه و التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۳؛ المصنف لابن ابیشیبه، ج ۱۱، ص ۵۱۲
- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۶۰؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۳۳۲
- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۷؛ البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۳۹
- بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۸۷
- حیاة الصحابه، ج ۲، ص ۵۲۶
- پاینده، نهجالفصاحه، ص ۳۵-۳۶
- دلشاد تهرانی، سیره نبوی«منطق عملی»، ج۳، ص۳۵۲
- النیسابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱؛ البیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۲۱
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۳؛ الثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۰۶
- طبرسی، مکارم اخلاق، قم: شریف رضی، چاپ ششم، ۱۳۹۲، صص۳۵-۳۴
- حلبی، السیرة الحلبیة، بیروت: داالمعرفه، ۱۴۰۰، ج۳، ص۳۵۲
- عنکبوت، آیه ۴۸
- «لایشبع المؤمن دون جاره». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۶۸۳، شماره ۲۵۴۵.
- «لایفتک مؤمن». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۶۸۳، شماره ۲۵۵۰.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۶۸۴، شماره ۲۵۵۳.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۴۲۴، شماره ۱۲۸۸.
- «اسمح یسمح لک». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۲۱۱، شماره ۲۹۳.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۲۱۱، شماره ۲۹۱.
- «آفة الدین ثلاثة: فقیه فاجر و امام جائر و مجتهد جاهل». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۱۵۶، شماره ۴.
- «ابغض الحلال الی الله الطلاق». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۱۵۷، شماره ۱۶.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۱۶۰، شماره ۲۹.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۱۶۹، شماره ۸۴.
- پاینده، نهج الفصاحه، ص ۱۶۳، شماره ۸۶.
- «خیارکم خیارکم لنسائهم». پاینده، نهج الفصاحه، ص ۴۶۵، شماره ۱۴۷۷.
منابع
بخش زندگینامه، از مقاله «اسلام» در "دائرهالمعارف بزرگ اسلامی" و نیز کتاب تاریخ تحلیلی اسلام نوشته سیدجعفر شهیدی، اقتباس شده است.
- آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات از: ابوالقاسم گرجی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت:دار صادر، بیتا.
- البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
- ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه: مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم(ص) با ترجمه فارسی، ناشر: دنیای دانش، ۱۳۸۰.
- البیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، ج۲، بیروت: دارالفکر، بیتا.
- پیام پیامبر: مجموعهای از نامه ها، خطبه ها، وصایا، دعاها، تمثیلها و سخنان جامع و فراگیر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، تدوین و ترجمه با تجدید نظر و اصلاحات: بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ش.
- الثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۴، تحقیق : الدکتور عبد الفتاح أبو سنة، الشیخ علی محمد معوض، والشیخ عادل أحمد عبد الموجود، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی«منطق عملی»، ج۳، تهران: دریا، ۱۳۸۵.
- شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۰.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، سنن النبی، ترجمه و تحقیق: محمدهادی فقهی، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۴ش.
- الطبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
- النیسابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۲، بیروت:دار الفکر، بیتا.
- المفید، الارشاد، تحقیق: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
- مقدسی، یدالله، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۱.
- الواقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، بیجا: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵.
- یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸