توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند و پایهایترین اصل اعتقادی در اسلام و مهمترین شعار آن است. نخستین آموزهای که پیامبر اسلام برای مردم بیان کرد باور به خدای یکتا بود که با جمله «لا الٰه الا اللّٰه» ابراز میشود. تمام آموزههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام به توحید باز میگردد.[۱] مسلمانان همه روزه در اذان و نماز به وحدانیت خداوند شهادت میدهند.
در توحید نظری باور به توحید همه شؤون خداوندی را دربرمیگیرد. خدا ذاتی یگانه دارد و موجودی شبیه و مثل او نیست (توحید ذاتی)، در افعالش نیز به غیر خودش نیازی ندارد و تمام موجودات نیازمند او هستند (توحید افعالی). بنابر توحید عملی نیز فقط خداست که شایسته پرستش است و لازم است که مسلمانان اعمال دینی خود را فقط برای خدا انجام دهند (توحید عبادی) و فقط از او کمک بخواهند. از نظر شیعیان حتی صفات خداوند نیز چیزی به جز ذات خداوند نیستند (توحید صفاتی).
در بسیاری از آیات قرآن به توحید و جایگاه خداوند اشاره شده است. بنابر قرآن، باور توحیدی ریشه در فطرت انسانها دارد، همه پیامبران منادی توحید بودهاند و بیشترین همت آنها از بین بردن شرک و رفتارهای مشرکانه بوده است و اصولا هدف بعثت پیامبران مبارزه با شرک و پرستش خدای یکتاست.
برخی از مسلمانان، با تفسیری غیرمشهور از معنای عبادت، مدعی شدند بعضی از رفتارهای رایج مسلمانان با توحید تعارض دارد. این اندیشه از سوی اکثریت دانشمندان شیعه و سنی مورد انتقاد قرار گرفته و پذیرفته نشده است.
محتویات
- ۱ معنای توحید
- ۲ جایگاه توحید در دین اسلام
- ۳ توحید در قرآن
- ۴ توحید در احادیث
- ۵ توحید ذاتی
- ۶ توحید صفاتی
- ۷ توحید افعالی
- ۸ توحید عبادی
- ۹ نصاب توحید
- ۱۰ شرک
- ۱۱ مرز توحید و شرک
- ۱۲ ادله توحید
- ۱۳ توحید در فلسفه
- ۱۴ توحید در عرفان
- ۱۵ جهان بینی توحیدی
- ۱۶ پانویس
- ۱۷ منابع
معنای توحید
توحید، از ریشه «و ح د»، به معنای یکی گفتن است.[۲]در عربی جدید به معنای یکی کردن نیز به کار میرود.[۳] کلمه وحد ــ که واژههای واحد، وحید، وَحْد (وَحدَهُ، وحدَک، وحدی)، وحدانیت، وحدانی و اَحد (همزه جانشین واو) از آن اشتقاق یافته ــ دلالت بر یکی بودن دارد و کاربرد این کلمات برای خدا نیز ناظر به همین معناست.[۴]
طبق احادیث، پیامبر(ص) واژه توحید را به معنای تصدیق گزاره «لااله الاّ اللّه وحدَه لاشریک له » و مانند آن به کار بردهاند.[۵]این کاربرد در احادیث امامان نیز وجود دارد.[۶]
از قرن دوم به بعد کاربرد واژه توحید در همین معنا و سپس در اشاره به مجموعه مباحث مرتبط با وجود و صفات و افعال خدا رایج شد و در احادیث شیعه نیز در همین گستره معنایی به کار رفت.[۷]
بعدها این توسعه معنایی مبنای تدوین آثاری با عنوان کتاب التوحید شد که به مباحث مربوط به این آموزه میپردازند. حتی دانش کلام از آن رو که اساسیترین مبحث آن بحث توحید است، به نام علم التوحید وگاه علم التوحید و الصفات نام گرفت.[۸]
جایگاه توحید در دین اسلام
آموزه توحید، محوریترین آموزه اسلام و مهمترین پیام قرآن است. این مطلب از تاکید قرآن و روایات بر این آموزه به روشنی نمایان است، به طوری که حدود یک سوم آیات قرآن در ارتباط با آن است و به تصریح قرآن، پیام تمامی پیامبران عقیده به توحید بوده است.[۹]
دین اسلام توحید را پایۀ اصلی خداشناسی و مایۀ حیات واقعی انسان معرفی کرده و شرک را گناهی نابخشودنی دانسته است:
إِنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَن یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یشَاء وَمَن یشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا (ترجمه: خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد، و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد، و آن کس که برای خدا همتایی قرار دهد گناه بزرگی مرتکب شده است.)[نساء–۴۸]
در روایتی از امیرالمومنین(ع)، توحید را پایه و اساس شناخت خداوند دانستهاند.[۱۰]
از منظر تاریخی نیز دعوت پیامبر اسلام، از همان آغاز، دو وجه ایجابی و سلبی داشت: وجه ایجابی و اثباتی آن دعوت به بندگی انحصاری خدای یکتا و وجه سلبی آن کنار گذاشتن بندگی بتها و هر باور یا رفتار شرکآمیز بود. سایر آموزهها و شرایع بر محور این آموزه دو وجهی سامان یافت.
نخستین جمله حضرت محمد(ص) خطاب به مردم مکه، در آغاز دعوت آشکار، نیز متضمن همین دو جنبه توحید بود: شهادت بر یکتایی خدا و وانهادن شرک.[۱۱] نمایندگان اعزامی آن حضرت به شهرها و نزد قبایل نیز مأمور بودند پیش و بیش از هر سخنی، مردم را نسبت به شهادت و پذیرش به یکتایی خدا دعوت کنند.[۱۲]
اهمیت و جایگاه محوری اعتقاد به توحید در میان مسلمانان باعث شده تا برخی توحید را به منزله نشانه مسلمانان و وجه تمایز آنان از پیروان دیگر ادیان به کار بردند؛ از این رو مسلمانان را اهل التوحید بخوانند.[۱۳]
توحید در قرآن
اهمیت اصل توحید در قرآن کریم چنان است که محتوای اصلی وحی پیامبر اسلام را چیزی جز اعلان یکتایی خدا نمیداند[۱۴] و برای رفع هر تلقی غیرتوحیدی نیز اشاره میکند که وحی کننده به همه انبیا یک خدا (همان اللّه) بوده است.[۱۵]
مفاهیمِ راجع به یگانگی خدا در قرآن با تعابیر متفاوتی آمده است:
- نفی هر خدایی جز او: لااله الاّ اللّه (و نیز: الاّ هو، الاّ انَا، الاّ انت) و عبارتهای هم ارز آن: مامِنْ الهٍ الاّ اللّه (و نیز: مَنْ اِلهٌ غَیرُ اللّه، اَغَیرَ اللّه اَبْغیکم الهاً، اَاِلهٌ مع اللّهِ، ما لَکم مِنْ اِلهٍ غیره، ماکان معه مِنْ الهٍ)
- یکی بودن خدا: هُوَاللّهُ احدٌ (و نیز: انّماهوَ الهٌ واحدٌ، اللّهُ الواحدُ، انَّما اللّهُ الهٌ واحدٌ)
- یک خدا برای همگان : اِلهُکم اِلهٌ واحدٌ (و نیز: اِلهُنا و اِلهکم واحدٌ، الهِ الناس)
- خدای همه عالَم : هوَ الذی فی السماء اِلهٌ و فی الاَرضِ اِلهٌ
- نکوهش معتقدان به وجود آلِهه یا هر الاهی با اللّه : اَاِفکاً ا'لهه دونَ اللّهِ تریدونَ؛[۱۶]
- تأکید بر ضرورت رها کردن اعتقاد به چند خدا: ولا' تَجْعَلوا مع اللّه اِلهاً آخَرَ[۱۷]
- رد قائلان به تثلیث و سه گانه پرستی: لَقَدْ کفَرَ الذینَ قالوا انَّ اللّه ثالثُ ثلاثة؛[۱۸]
- نفی فرزند از خدا: لم یلد و لم یولَدْ؛[۱۹]
- نکوهش دیدگاهی که فرشتگان را دختران خدا میخواند؛[۲۰]
- نفی هرگونه مثل و مانند برای خدا: لیس کمِثْله شیئی.[۲۱]
- در قرآن این نکته نیز مطرح شده است که پایه دعوت همه پیامبران و موضوع اصلی وحی به آنان، اعلان یکتایی خدا بوده است.[۲۲]
- قرآن از زبان نوح و هود و صالح و شعیب آورده که به قوم خود گفتند: «ما لکمْ مِنْ الهٍ غیرُه»[۲۳]
همچنین در مقام نکوهش مسیحیان که چرا عیسی و مادرش را خدا میخوانند، قرآن هشدار میدهد که در روز رستاخیز، حضرت عیسی از این اعتقاد نصارا بیزاری خواهد جست و خواهد گفت همه را به بندگی اللّه دعوت کرده و بدان مأمور بوده است.[۲۴]
علاوه بر واژه اللّه و اله، واژه «رب» نیز در قرآن بیش از هر چیز برای تأکید بر یکتایی خدا، بویژه در تدبیر عالم، یعنی همان توحید ربوبیت[۲۵]کاربردی گسترده دارد و مضامینِ پیش گفته در عبارتهایی چون ربّ العالمین (۴۱ بار)، ربّ السموات و الارض (۱۰ بار)، ربّ العرش، ربّ السموات السبع، ربّ المشرق و المغرب، ربّ المشارق، ربّ المشرقین و ربّ المغربین، ربّ کلّ شیئی، و ربّ الناس[۲۶] طنین انداز نظریه توحید قرآنی است.
پیشینه و تاریخ یکتاپرستی در دیدگاه قرآنی
از دیدگاه قرآن، یکتاپرستی از آنجا که در فطرت انسانی جای دارد، دارای قدمتی به قدمت انسان است؛ چرا که نخستین انسانی که بر روی زمین قرار گرفت خود پیامبری موحد بود. از سوی دیگر بنابر قرآن کریم، در دوران ابتدایی خلقت مردم همگی یکتا پرست بودهاند و شرک و انحراف پس از آن و به دلیل پیروی گروهی از هوا و هوس خود پیدا شد.[۲۷]
توحید فطری است
بنابر آیات قرآن کریم و نیز احادیث، اعتقاد به توحید در انسان گرایشی فطری است. منظور از فطری بودن آن است که چنین گرایشی اکتسابی نیست و نیاز به فراگیری و آموزش ندارد. آیه فطرت و آیه میثاق و نیز آیه ۶۵ سوره عنکبوت از آیاتی است که مفسران بنا بر آنها فطری بودن توحید را استنباط کردهاند.[۲۸]
در بسیاری از آیات تصریح شده است که انسان در هر حال در رجوع به درون و فطرت خویش، برای صانع این جهان، جز یکتایی را نمیپذیرد. انسان حتی اگر در ظاهر شرک بورزد، آنگاه که دربارۀ خالق از او پرسش شود، جز به وحدانیت خدا رأی نخواهد داد.[۲۹]
توحید در احادیث
مضامین مرتبط با توحید در احادیث، بویژه احادیث اهل بیت علیهم السلام، ادبیات گسترده و پرباری فراهم آورده است. در این میان خطبه توحیدیه امیر مومنان علیهالسلام شهرت بسیار دارد. شماری از این احادیث، در تفسیر و تبیین آیات توحیدی قرآن است، شماری از آنها نکاتی از آموزه توحید را ارائه میکند، و در برخی از آنها برهانهای یکتایی خدا و مراد از این یکتایی بیان شده است.
نفی آموزههای غیرتوحیدی و رفتارهای غیر موحدانه و شرک آلود نیز موضوعِ شماری از احادیث است. جایگاه باور به توحید در دین نیز در تعدادی از احادیث مطرح شده است. بر پایه این احادیث، چند تن از محدّثان آثاری را در موضوع توحید، با همین نام یا نامی مشابه، فراهم آوردهاند. با توجه به گستردگی احادیث توحید، در این نوشتار تنها به ذکر چند نمونه اکتفا میشود.
بنا بر احادیث، اعتقاد به توحید برترین اعمال قلبی است و موحدان از عذاب به دورند و محبوبترین عبارت نزد خدا «لااله الاّ اللّه» است. امام رضا علیهالسلام، در حدیث مشهور سلسله الذهب، فرمود اگر این جمله با شروطش [مانند ولایت ] ادا شود، «پناهگاه و حصن اَمن خدا» است. اساساً سنگ بنای دین، معرفت خدا، یعنی یکی دانستن اوست و این، نخستین عبادت خدا نیز هست.[۳۰]
معنای وحدت
احادیث امیرالمومنین و دیگر امامان، بیش از هر چیز ناظر به تبیین و توضیح مراد از وحدت است. نفی وحدت عددی و اعتباری و تفسیر وحدت به بساطت ذات و بیمانند بودن از یکسو و نیز تأکید بر فراتر بودن وحدت حق متعال از فهم عقلانی از سوی دیگر، با تعبیرات گوناگون بیان شده است. تبیین توحید و نفی وحدت عددی در بیانی از امام علی علیهالسلام چنین آمده است که: یکی بودن به چهارگونه قابل توضیح است، دو گونه آن را نمیتوان برای خدا به کار برد و کاربرد دو گونه دیگر درست است.
دوگونه نخست عبارت است از واحد عددی به معنای یکی در برابر دو تا و بیشتر، واحد نوعی به معنای گونهای از یک جنس (یا صنفی از یک گونه).
دوگونه دیگر عبارت است از واحد به معنای بیمانند و بیشریک، واحد به معنای حقیقتی بسیط که نه در تحقق خارجی و نه در عقل و وهم تجزیه پذیر نیست. امام، قسم اخیر را با عنوان «احدی المعنی» بیان کرد و افزود: کذلک اللّهُ ربّنا. همچنان که آیه ۷۳ سوره مائده را که موضوع آن رد تثلیث نصاراست، شاهدی بر نفی وحدت عددی خدا معرفی کرد.[۳۱][۳۲]
تعبیر «واحدٌ لامِنْ عددٍ» در حدیثی از امام علی علیهالسلام[۳۳] و «اَحدٌ لابتأویلِ عددٍ» در بیان امام رضا علیهالسلام[۳۴] تصریح دیگری است بر نفی هرگونه تلقی عددی از یکتایی خدا.
دلایل توحید
برهان آوردن برای یکتایی خدا، بویژه در مقام بحث با منکران، در احادیث نیز دیده میشود. در این احادیث بیش از هر چیز به توحید ربوبی توجه و از انتظام خلق و اتصال تدبیر و هماهنگی امور، وحدت مدبّر استنتاج شده است.[۳۵] در سفارش طولانی امیرمؤمنان به فرزندش نیز از جهتی دیگر، و نزدیک به همین دلیل، بر یکتایی خدا استدلال شده است: «لو کان لربّک شریک لاتَتک رُسُله و لرایتَ آثارَ مُلکِه و سُلطانِه» [۳۶]
لازمه وجود همتا برای پروردگار بروز نشانههای قدرت و سیطره آن همتا و مشاهده کارهای او، و از همه مهمتر آمدن پیامبرانی از جانب اوست، در حالی که هیچ چیزی در عالم وجود ندارد که بیرون از انتساب به خدای واحد باشد تا نشانه خدای دیگر تلقی شود.
توحید ذاتی
نوشتار اصلی: توحید ذاتی
توحید ذاتی نخستین مرتبه از مراتب توحید است و به معنی اعتقاد به یگانگی ذات خدا را گویند. ذات خداوند تعدّد و دوگانگی برنمی تابد و مثل و مانندی ندارد.[۳۷]
روایات برای توحید ذاتی دو معنا بر شمردهاند: یکی بسیط بودن و جزء نداشتن که آن را «احدیت» ذات میگویند و دیگر، مثل و نظیر نداشتن که آن را «وحدانیت ذات» میخوانند.[۳۸]
در اصطلاح کلامی، فلسفی، توحید ذاتی به دو معنا به کار رفته است:
- خداوند متعال یکی است و برای او مانندی نبوده و دومی برایش قابل فرض نیست. متکلمان این مرتبه توحید را «توحید ذاتی» مینامند و با آن هرگونه مثل و شبیه و نظیری را برای ذات خداوند نفی میکنند. به این قسم از توحید، «توحید واحدی» میگویند.به عبارت دیگر توحید واحدی، یعنی توحید در وجوب وجود و ضروری دانستن یک وجود و نفی هرگونه شرک و شبیه و نظیر از خداوند.
- ذات خداوند بسیط است و مرکب از اجزاء نیست. به این قسم از توحید نیز، «توحید احدی» گفته شده است. به عبارت دیگر توحید احدی، یعنی نفی هرگونه ترکیب عقلی خارجی و وهمی از خداوند و اثبات بساطت باری تعالی.
در قرآن کریم در سوره توحید با کلمه احد در آیه اول به توحید احدی یعنی بسیط بودن ذات خداوند اشاره شده و در آخر سوره با عبارت: «وَلَمْ یکن لَّهُ کفُوًا أَحَدٌ»؛ و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است؛ بر توحید واحدی و نفی شریک برای خدا تصریح شده است.[۳۹]
توحید صفاتی
نوشتار اصلی: توحید صفاتی
توحید صفاتی به معنای عینیت ذات الهی با صفات او است. بر اساس مذهب شیعه صفات خداوند، حقایقی غیر از ذات او نیستند تا ذات خدا بدانها متصف شود؛ بلکه همه صفات خدا، هم عین یکدیگرند و هم عین ذات او. یعنی، حقیقت علم او غیر از قدرتش نیست، بلکه سراسر وجود او علم و سراسر وجودش قدرت و دیگر صفات ذاتی او میباشد و تمام صفات او عین یکدیگرند.
توضیح آنکه در مخلوقات مثلا در صفات انسانی، آدمی که اراده کاری ندارد، باید اراده به ذاتش افزوده شود تا مرید گردد. یعنی نخست نفس انسان بوده و اراده نبوده است، بعد اراده تحقق یافت و نفس صاحب اراده شد. ولی خداوند چنین نیست و چیزی به ذات او اضافه نمیشود تا آن صفت در خداوند پدید آید.[۴۰]
در خطبهای از امام علی آمده که ذات خدا پذیرای صفات نیست.[۴۱] همین نکته با تفصیل بیشتر، در خطبه توحیدیه امیرمؤمنان در نهج البلاغه دیده میشود:
«گام اول در دین، معرفت خداست و کمال این معرفت، باور داشتِ اوست. این باور با یکی دانستن (توحید) خداوند به کمال میرسد. توحید نیز در پرتو اخلاص کامل میشود و لازمه اخلاص کامل، نفی صفات از ذات باری است.»[۴۲]
شماری از متکلمان اشعری معتفدند که صفات خدا جدا از ذات او هستند در عین حال همچون ذات الهی قدیم و غیرمخلوق ه ستند این نظریه قدمای ثمانیه خوانده میشود. این دیدگاه خود در واقع مستلزم اعتقاد به چند خدایی است که تعارضی بنیادی با آموزه توحید دارد.[۴۳]
توحید افعالی
نوشتار اصلی: توحید افعالی
منظور از توحید افعالی این است که خدا برای انجام دادن کارهایش نیازی به کمک و یار و یاور خارج از ذات خود ندارد و در انجام دادن هر کاری مستقل و یگانه است:
بنابر توحید افعالی، هیچ موجودی در جهان، قدرت تاثیر گذاری و انجام هیچ کاری را ندارد مگر بوسیله نیرویی که خداوند به او داده است؛ و تمام کارها، حرکتها، تأثیر و تأثّرها به ذات پاک او منتهی میشود.او همچنانکه در ذات خود شریک ندارد، در فاعلیت نیز که شامل خالقیت، ربوبیت، مالکیت و حاکمیت تکوینی است، شریک ندارد.
توحید افعالی به معنای نفی قانون علیت و یا نفی تاثیر داشتن اسباب نیست. از دیدگاه شیعه، «توحید افعالی» به این معنا نیست که خداوند به طور مستقیم و بدون واسطۀ سبب و علّتی، پدیدهای ایجاد کند و خود جانشین تمام علل و اسباب گردد، بلکه بدین معناست که وقتی ایجاد امری نیازمند سببی باشد آن سبب را نیز خود خدا میآفریند و نیازی به امری خارج از ذات خودش ندارد.
توحید افعالی در شاخههای توحید در خالقیت، و توحید در ربوبیت تشریعی و تکوینی تقسیم میشود.
توحید افعالی در آیات فراوانی از قرآن مورد تصریح یا اشاره قرار گرفته است، از جمله: سوره رعد آیه ۱۶ ، سوره انعام آیه ۱۰۲، سوره اعراف آیه ۵۴ ، سوره یوسف آیه ۴۰ ، و سوره انعام آیه ۱۶۴ .
توحید عبادی
نوشتار اصلی: توحید عبادی
توحید در عبادت از مصادیق توحید نظری و بدین معناست که کسی جز الله سزاوار پرستش نیست و اله و معبودی جز او وجود ندارد. بنابر این هر بندهای باید تمام عبادات خود را فقط برای خدا و به فرمان او به جا آورد.
این قسم در حقیقت نتیجه طبیعی اقسام توحید است؛ زیرا وقتی هستی ما از الله است، اختیار وجود ما هم به دست اوست، تاثیر استقلالی در جهان از اوست، حق فرمان دادن و قانون وضع کردن منحصر به اوست، دیگر جای پرستش برای کس دیگری باقی نمی ماند. هر گونه دخالت انگیزههای غیر الهی در عبادات باعث کاهش ارزش و گاه بطلان عبادت میشود. بر اساس قرآن هدف ارسال پیامبر آن است که بندگان عبادات را مخلصانه برای خدا انجام دهند. [۴۴]
قرآن کریم در آیات متعددی توحید در عبادت را مطرح کرده است: سوره انعام آیه ۱۰۲، سوره حمد آیات ۲-۵، سوره انبیاء|آیه ۲۵.
نصاب توحید
بعد از توجه به مراتب توحید، این سوال مطرح میشود که کدام یک از این مراتب به عنوان اصل اعتقادی اسلام و شرط مسلمان بودن محسوب میشود؟ آیا صرف اعتقاد به یگانگی خدا برای موحد بودن شخص کافی است؟
با دقت و بررسی در آیات قرآن به دست می آید که از نظر قرآن کسی موحد است که، هم خدا را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم رب تکوینی را و هم رب تشریعی را و هم اله و معبود را و چون اعتقاد به الوهیت و وحدت در الوهیت در مرتبه اخیر واقع شده است (توحید در الوهیت) و تمام مراتب قلبی را نیز در خود دارد، لذا در اسلام «لا اله الا الله»[۴۵] شعار توحیدی و راه سعادت و فلاح قرار داده شده است.
به عبارت دیگر، توحید در مراتب قبل اگرچه لازم است اما کافی نیست بلکه باید شخص به این اعتقاد برسد که معبودی هم جز الله نیست و پرسنش منحصر به اوست و در عمل نیز کسی جز او را عبادت نکند. اینجا حد نصاب توحید است. بر این اساس تا زمانی که توحید کسی به توحید در الوهیت نرسد، توحید به نصاب خود نرسیده است.[۴۶]
البته اقسام شرک خفی مانند هواپرستی، جاه پرستی و ریا اگر چه از نظر اخلاق مذموم است اما موجب خروج شخص از جرگه مسلمانان نمی شود.[۴۷]
شرک
نوشتار اصلی: شرک
همچنانکه توحید مراتب و درجات دارد شرک نیز به نوبه خود مراتبی دارد و در برابر توحیدی که پیامبران الهی به آن دعوت میکردهاند، انواع شرکها نیز وجود داشته است.
شرک نظری
شرک نظری دارای اقسامی است که عبارتند از:
- شرک ذاتی: اینکه کسی به خدای دیگری در عرض خدای متعال قائل باشد. یعضی از مکاتب، به دو (ثنویت) یا سه (تثلیث) یا چند اصل قدیم ازلی مستقل از یکدیگر قائل بودهاند، و جهان را چند پایهای و چند قطبی و چند کانونی میدانستهاند.
اعتقاد به چند مبدء برای عالم، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتی است. چنین اعتقادی سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است. اسلام شرک ذاتی را در هر شکل و هر صورت بکلی طرد میکند.
- شرک صفاتی: شرک در صفات، به علت دقیق بودن مساله، در میان عامه مردم هرگز مطرح نمیشود. شرک در صفات مخصوص برخی اندیشمندان است که در این گونه مسائل میاندیشند، اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شدهاند. این نوع شرک نیز شرک خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
- شرک در خالقیت: برخی از مکاتب فکری خدا را ذات بیمثل و مانند میدانستند و او را به عنوان یگانه اصل جهان میشناختند اما برخی مخلوقات او را با او در خالقیت شریک میشمردند. مثلااعتقاد داشتند خداوند مسؤول خلقت بدبختیها، عیبها و نقصها و خلاصه همه حوادث و وقایع نامطلوب نیست، بلکه این امور آفریده بعضی از مخلوقات است. این گونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالی است. اسلام این گونه شرک را نیز غیر قابل گذشت میداند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود مراتب دارد که بعضی از آن مراتب، شرک خفی است نه شرک جلی، بنابراین موجب خروج کلی از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
شرک عملی
این قسم از شرک عبارت است از شرکی که مستقیما در حیطه عملکرد انسان دخیل است و به معنای شرک در پرستش و عبادت نامیده میشود. برخی از انسانها در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را میپرستیدهاند. این نوع از شرک فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت میشود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است.
همچنین اقوال و افعالی که حکایت گر تسبیح و تکبیر و تحمید است و ستایش ذات کامل علی الاطلاق و بینیاز علی الاطلاق است، در مورد غیر خدا شرک است. سبوح مطلق و منزه مطلق از هر نقص و کاستی اوست، بزرگ مطلق اوست، آن که همه ستایشها منحصرا به او برمیگردد اوست، آن که همه حولها و قوهها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیفها - چه به صورت قولی و چه به صورت عملی - برای غیر خدا شرک است.[۴۸]
شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد. بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است، همان شرک در پرستش است و شرک جلی خوانده میشود. اما انواع شرک خفی وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه میکند. بر این اساس، هرگونه ریا ورزیدن، هواپرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی و شخص پرستی شرک شمرده شده است. البته این نوع شرک خفی، باعث خروج از اسلام نمیشود.
مرز توحید و شرک
همانطور که گفته شد، مرز موحّد شمرده شدن انسان اعتقاد به توحید الوهیت است که دربردارنده مراتب قبل از خود نیز هست.
بنابر تعریف توحید، اگر در آفرینش و ایجاد مخلوقات برای خداوند شریکی قائل شده، ویا در صفات خداوند مانند خلقت و روزی دادن و مواردی از این قبیل، مانندی برای خدا فرض کنیم دچار شرک شدهایم.
با توجه به تحلیل مفهوم توحید میتوان دریافت که ملاک و مرز توحید و شرک، وابستگی و یا استقلال قائل شدن برای موجدات غیر از خداست. یعنی موجودی در عرض خدا فرض شود که از حیث قدرت و علم و صفات دیگر مستقل بوده و وابسته به خدا نیست. اما فرض اینکه خداوند موجوداتی بیافریند و خود به آنها علم و نیرو بدهد موجب شرک نخواهد بود؛ چون آنها علی رغم داشتن قدرت و علم وابسته و مخلوق خداوند هستند و شریکی برای ذات خدا محسوب نمیشوند.
توجه نکردن به ملاک دقیق توحید و شرک باعث شده تا نظرات متفاوتی در این زمینه مطرح شود. اشاعره گمان میکردند اگر کسی قائل به اصل علیت یا اثرگذاری امور ماورای طبیعت باشد دچار شرک شده است. وهابیها نیز تصور کردهاند اگر کسی انسانها و علل طبیعی و غیر طبیعی غیر خدا را دارای اثر بداند شرک ورزیده و یا گفتهاند اگر انسان برخی امور مانند شفا دادن بیمار و برآوردن حاجات را برای کسی غیر خدا قائل شود مشرک شده است.
با توجه به ملاک یاد شده در مییابیم که این گفتهها صحیح نیست؛ چرا که هم تحلیل عقلی با آن مخالف است و هم آیات و روایات آن را نفی میکنند.
قرآن کریم، که خود آئین نامه توحید است، در آیات مختلف برخی کارها و اثرگذاریها را به انسانها، فرشتگان، واشیاء نسبت میدهد. حتی برخی امور خارق العاده مانند خلق کردن، زنده کردن مردگان، خبر دادن از غیب، و شفا دادن بیماران را به یک انسان (حضرت عیسی) نسبت میدهد:
...وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکونُ طَیرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِی ۖ...﴿۱۱۰﴾[مائده–۱۱۰]
چنان که شاهده میشود در این آیه هم قدرت زنده کردن و شفا دادن و حتی خلق کردن برای حضرت عیسی نسبت داده شده است، از سوی دیگر بر کلمه «باذنه» یعنی به اذن خداوند تاکید شده است تا روشن شود که حضرت عیسی(ع) هیچ یک از این امور را مستقلا انجام نمیداد بلکه وابسته و نیازمند به خداوند بود. بنابراین آیه و ایات دیگر، قائل شدن به اینکه انسانی مانند پیامبر یا امامان قدرت انجام امور خارق العاده را داشته باشند هرگز شرک نیست.
استاد مطهری مینویسد:
«حقیقت این است که مرز توحید و شرک در رابطه خدا و انسان و جهان، «از اویی» و «به سوی اویی» است. مرز توحید و شرک در توحید نظری «از اویی» است (انّا لله). هر حقیقتی و هر موجودی مادام که او را در ذات و صفات و افعال، با خصلت و هویت «از اویی» بشناسیم، او را درست و مطابق با واقع و با دید توحیدی شناختهایم، خواه آن شی ء دارای اثر باشد یا نباشد و خواه آنکه آن آثار جنبه مافوق الطبیعی داشته باشد یا نداشته باشد، زیرا خدا تنها خدای ماوراءالطبیعه، خدای آسمان، خدای ملکوت و جبروت نیست، خدای همه جهان است. او به طبیعت همان اندازه نزدیک است و معیت و قیومیت دارد که به ماوراءالطبیعه، و جنبه ماوراءالطبیعهای داشتن یک موجود به او جنبه خدایی نمیدهد....جهان از نظر جهان بینی اسلامی ماهیت «از اویی» دارد. قرآن کریم در آیات متعددی عملیات اعجازآمیز از قبیل مرده زنده کردن و کور مادرزاد شفا دادن به برخی پیامبران نسبت میدهد، اما همراه آن نسبتها کلمه «باذنه» را اضافه میکند. این کلمه نمایشگر ماهیت «از اویی» این کارهاست که کسی نپندارد انبیاء از خود استقلالی دارند. پس مرز توحید نظری و شرک نظری «از اویی» است. اعتقاد به وجود موجودی که موجودیتش «از او» نباشد، شرک است. اعتقاد به تاثیر موجودی که موثریتش «از او» نباشد، باز هم شرک است، خواه اثر، اثر مافوق الطبیعی باشد مثل خلقت همه آسمانها و زمینها و یا یک اثر کوچک بیاهمیت باشد مثل زیر و رو شدن یک برگ.
معنای عبادت
نوشتار اصلی: عبادت
بنابر اصل توحید، عبادتِ غیر خدا جایز نیست و موجب خروج از اسلام میشود. عبادت به معنای تسلیم بودن، ابراز خشوع و تذلل آمده است.[۴۹][۵۰] توحید در عبادت، به معنی این است که در مقابل هیچ موجود دیگر و هیچ فرمان دیگری این حالت [اطاعت و تسلیم] را نداشته باشد.
بر این اساس چنین نیست که هر فروتنی و خضوعی عبادت باشد. بلکه در برخی موارد فروتنی به مخلوقات واجب است، مانند خضوع در برابر پدر و مادر و اطاعت از آنها. این نوع اطاعت چون به امر خداوند است در واقع اطاعت از خدا محسوب میشود. ولی هر چه در کنار خدا قرار بگیرد، یعنی در عرض خدا قرار بگیرد، شرک است. بنابراین زیارت قبور، درخواست کمک و از اولیا و امامان(توسل)، و باور به شفاعت از آنجا که با نگاه مستقل به خود آنان نیست شرک محسوب نمیشود.
کسانی همچون ابن تیمیه و به پیروی از او برخی از وهابیان، تصور میکنند هر نوع خضوع و خشوعی نسبت به دیگران عبادت است؛[۵۱]از این رو گفتهاند که هر گونه توسل، تبرک جستن، زیارت قبور، طلب شفاعت، به معنای عبادت اشخاص بوده و شرک است.
ادله توحید
نوشتار اصلی: براهین توحید
برای اثبات توحید متکلمان برهانهای متعددی آوردهاند که معروفترین آنهااین چهار برهان است:
برهان مبتنی بر وجوب وجود
اگر بر فرض دو واجب الوجود وجود داشته باشد، هر کدام از آنها باید علاوه بر این اشتراک در امری از یکدیگر متمایز باشند تا بتوان بین آن دو تفاوت قائل شد.بنابراین هرکدام باید مرکب از دو بخش باشند که یکی در هردو مشترک است و دیگری مختص به هر کدام از آنهاست.اما هیچ موجود مرکبی نمیتواند واجب الوجود باشد چرا که نیازمند اجزای خود و معلول آنان است. بنابراین هیچ کدام از آن دو واجب الوجود نخواهند بود.[۵۲][۵۳]
برهان تمانع
نوشتار اصلی: برهان تمانع
برهان تمانع از معروفترین براهین برای اثبات توحید ربوبی خداوند است. این برهان الهام گرفته شده از آیه ۲۲ سوره انبیا است که میفرماید: لَوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا ۚ...﴿۲۲﴾[انبیاء–۲۲]
هدف اصلی این برهان اثبات یگانه بودن مدبر عالم است، نه اثبات یگانگی ذات یا توحید در خالقیت او؛ گر چه این سه مسأله از هم جدا نیستند.
تقریر برهان بر اساس نوشته آیت الله جوادی آملی این چنین است:[۵۴]
اگر فرض شود پروردگار عالم بیش از یکی است، حتما خدایان مدبر باید در ذات و وجود خود مستقل از یکدیگر باشند، چون مستقل نبودن با خدا بودن آنها سازگار نیست و همچنین باید در حقیقت ذات هم با هم متفاوت باشند تا تعدد و کثرت آنها حاصل شود نه اینکه یک ذات مرکب باشند، و وقتی در جوهر ذات از هم متمایز شدند باید صفات ذاتی آنها نیز متفاوت باشد چون صفات ذاتی خداوند عین ذات اوست در نتیجه علم واراده هر یک از مدبران غیر از علم و اراده دیگری خواهد بود و نظام علمی و مقام تدبیرِ هر کدام غیر از نظام و تدبیر دیگری خواهد بود وچون نظام عینی تابع نظام علمی است نظام عینی و خارجی هر کدام غیر از نظام عینی دیگری خواهد بود؛ در نتیجه باید به تعداد خدایان مفروض نظامهای عینی جدای از هم و جهانهای متفاوت و متباین و جوامع بشری ناهماهنگ در خارج و عالم عین موجود باشد، در حالی که مجموعه نظام عالم هماهنگ و واحد و منسجم است.
دلایل نقلی
با توجه به آیات فراوان قرآن و روایات متعدد، روشن است که دلایل نقلی فراوان و صریحی بر توحید وجود دارد. متکلمان و محدثان کتابهای مستقلی در باب توحید تالیف نمودهاند که کتاب التوحید از آن دسته است.
توحید در فلسفه
توحید خداوند ــ پس از اثبات وجود او، که از نخستین مباحث الاهیات به معنای اخص به شمار میرودــ یکی از مهمترین مسائل در فلسفه اسلامی است.
فیلسوفان شیوههای متفاوتی در تبیین و اثبات توحید بر گزیدهاند که نشانه توسعه و تکمیل روشها و وجوه گوناگونِ تحقیق و بررسی در این باب است.
در فلسفه اسلامی هر سه مرتبه توحید یعنی توحید ذاتی، توحید صفاتی، و توحید افعالی بررسی و براهین متعددی اقامه شده است. به عنوان مثال، از نظر فلاسفه، (مثلا ابن سینا)[۵۵] از آنجا که خدا واجب الوجود بالذات است، نفی توحید مسلتزم خلف و تناقض است.
تعبیر واجب الوجود و اثبات توحید به شیوه استدلالی ابن سینا، پس از وی رواج یافت، به گونهای که علاوه بر فیلسوفان، اکثر متکلمان شیعی نیز همان روش را به کار بردند[۵۶]
سهروردی نیز استدلال ابن سینا بر وحدانیت واجب را مطرح و از تعبیر واجب الوجود استفاده کرده و با تمسک به قاعده «صِرْفُ الشیءِ لایتثنّی ولایتکرّر» نیز وحدت واجب الوجود را اثبات کرده است.[۵۷]
فلاسفه همچنین به بساطت ذات خداوند و عدم ترکیب او، که همان معنای «احدیت» در توحید ذاتی است توجه ویزهای داشتهاند. چرا که کثرت واجب الوجود در هر صورت مستلزم یک نحو انقسام در معنای واجب الوجود است.[۵۸]
ملاصدرا[۵۹] با طرح ابتکاری قاعده بسیط الحقیقه («بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیی منها») استدلال مینماید که ذات این حقیقت مبین بساطت و محض بودنِ کامل آن است و از آنجا که حقیقتِ صرف و بسیط، در واقع کل اشیا است، غیری برای این حقیقت باقی نمیماند که بتواند دومی او باشد.
در زمینه توحید صفاتی یعنی عینیت ذات و صفات نیز، در فلسفه مطالب مهمی مطرح شده و نظریه شیعه مورد تایید قرار گرفته است. فیلسوفان پس از ابن سینا، توحید صفاتی را از جهت تعارضِ دیدگاه فلاسفه با آرای مشهور کلامی در این زمینه مطرح کردهاند. خواجه نصیرالدین طوسی[۶۰]، نظریه اشاعره مبنی بر زائد بودن صفات بر ذات را، که منتهی به قبول قدمای هشت گانه میشود، بیان کرده است. از سوی دیگر نظریه معتزله مبنی بر نیابت ذات از صفات را آورده و قول فلاسفه را در مقابل این دو نظریه مشهور کلامی تبیین کرده است.
صدرالدین شیرازی[۶۱]نظر فلاسفه پیش از خود (ابن سینا، فارابی و شیخ اشراق) را به اصل اساسی نظریه خود (بسیط الحقیقه) برگردانده و با آن تطبیق داده است.
همچنین در توحید افعالی، فلاسفه تصریح دارند که هیچ فاعل و مؤثری جز خدا نیست و تمام افعال بیهیچ واسطهای، مستند به اویند، بدون اینکه وجود بعضی از موجودات به بعض دیگر استناد داده شود. بنابراین، صادر اول یا دوم بودن معنا ندارد، بلکه همه از جانب خداوند صادر شدهاند. بدین ترتیب، توحیدِ ایجادی به توحید وجودی و توحید فعل به توحید ذات منتهی میشود، زیرا ایجاد، فرع وجود است، و مبدأ اثر و اثر مبدأ، هر دو وجودند؛[۶۲] فلاسفه حکمت متعالیه، غالباً این بحث را با تعابیر عرفا تبیین کرده و به شیوه و طریقه آنها نزدیک شدهاند.[۶۳]
توحید در عرفان
مساله توحید در عرفان، با مساله جنجال برانگیز وحدت شخصی وجود گره خورده است.
توحید افعالی
از نظر عرفا در مراتب سیر و سلوک، وقتی انسان از مرتبه معرفت نفس گذشت وقدم در وادی توحید نهاد، اول مرتبه توحیدی را که درک میکند و میبیند، توحید افعالی است. پس اصطلاح توحید افعالی در نظر عرفا، یعنی دیدن و یافتن این که هر پدیدهای از خدا به وجود میآید و همه چیز در واقع کار اوست و اسباب، تنها ابزاری بیش نیستند.
توحید صفاتی
وقتی انسان ار این مرتبه بالاتر رفت و تمکن در این مقام یافت و به سیر خویش ادامه داد، به مقامی میرسد که آن توحید صفاتی است. این توحید صفاتی غیر از آن توحید صفاتی است که در اصطلاح فلاسفه مطرح بود. میگویند انسان به جایی میرسد که میبیند هر صفت کمالی اصالتاً از آن خداست. در مرتبه قبلی میدید که هر کاری از خداست، در این مرتبه هر صفت کمالی را میبیند که از خداست؛ یعنی میبیند که جز خدا کسی حقیقتاً علم ندارد. علمهای دیگران، جلوهای است از علم الهی. علم حقیقی از آن خداست و تنها اوست که علم حقیقی دارد. علمهای دیگر سایههای ناچیزی است از آن علم بینهایت الهی. تمام قدرتها جلوههایی از قدرت خداست که در مظاهر خلق تجلی کرده و گرنه اساساً قدرت از اوست. پس توحید به این صفات به این معناست که عارف مییابد که همه صفات کمال، اصالتاً صفت خداست و آنچه در خلق دیده میشود، سایهها، اضلال، مظاهر و جلوههایی از آن صفات اصیل است.
توحید ذاتی
آخرین مرحله توحیدی که عرفا مطرح میکنند، توحید ذاتی است که در میان عرفا با نام وحدت وجود شناخته میشود. انسان در سیر تکاملش به حدی میرسد که هستی حقیقی را منحصر به خدا میداند. آنچه در عالم وجود میبیند، همه جلوهها و عکسهایی از وجود اوست. البته تعبیر عکس، تعبیر صحیحی نیست؛ ولی برای تقریب به ذهن مطرح میشود. عرفا میگویند وقتی انسان به عالیترین مراتب توحید رسید، به هر چه نگاه میکند، گویا به آینهای نگاه میکند که وجود خدای متعال در آن جلوه گر است. این کثرتهایی که در جهان میبیند، کثرتهای آینه است. آینهها متعددند و آن نوری که در همه این آینهها جلوه گر است، یک نور است، آینهها نور نیستند، بلکه نمایشگر آن نورند:
اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ...﴿۳۵﴾ (ترجمه: خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی،...)[زمر–۳۵]
این عالیترین مرتبهای است که انسان از نظر توحید بدان نایل میشود.
فهمیدن آنچه این بزرگان ادعا میکنند و ریختن آن در قالب الفاظ متعارف، کار آسانی نیست و سخنان عرفا در این باب از دیرباز از سوی متکلمان و فقها و فلاسفه مورد نقد واقع شده است. البته با حسن ظن نسبت به کسانی که عقایدشان را در آثار خود به طور صحیح تبیین کردهاند و اخلاقشان، اخلاق اسلامی و رفتارشان مطابق موازین شرع بوده است میتوانیم چنین حسن ظنی را داشته باشیم که آنها به گزاف چنین ادعاهایی نمیکنند. اما نارسایی الفاظ باعث شده است تا آنچه برای ما نقل میکنند نارسا باشد. کسانی که خودشان در کتاب هایشان ثابت کردهاند که خدا جسم نیست و در جسم حلول نمیکند، وقتی میگویند: ما غیر از خدا نمیبینیم، به این معنا نیست که اینهایی که میبینیم خداست; بلکه معنایش این است که در این آینهها جمال محبوب خودمان را مینگریم. کسانی که زندگیشان سراسر بندگی و اطاعت خدا بوده است، اگر چنین ادعاهایی بکنند، حق داریم که با حسن ظن به آنها بنگریم و بگوییم که سخنانشان معانی بلندی دارد که ما درست نمیفهمیم; نه آن که هر آدم لاابالی، میگسار و بیبند و بار دم ار عرفان میزند، نسبت به او حسن ظن داشته باشیم.
در روایات هم اشارهای به این مطلب شده است که حتی در میان اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) کسانی بودهاند که آنچه را میفهمیدند، نمیتوانستند حتی به نزدیکترین دوستانشان بگویند.[۶۴]
جهان بینی توحیدی
فیلسوفان مسلمان قرنهای اخیر در رویکردی نوین، نظام اعتقادی توحیدی اسلام را به مثابه یک جهان بینی در مقابل جهان بینیهای الحادی و علمی و فلسفی مطرح نمودهاند. استاد مطهری در توصیف جهان بینی توحیدی مینویسد:
«جهان بینی توحیدی یعنی درک اینکه جهان از یک اراده حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر و رحمت و رساندن موجودات به کمالاتی که شایسته آن هستند، استوار شده است. جهان بینی توحیدی یعنی جهان یک قطبی و تک محوری است. جهان بینی توحیدی یعنی جهان سیری از او (انّا لله) و به سوی او (انا الیه راجعون) دارد.
موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز تکامل مییابد. آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست. جهان با یک سلسله نظامات قطعی اداره میشود. جهان بینی توحیدی به حیات و زندگی معنی و روح و هدف میدهد. زیرا انسان را در مسیری از کمال قرار میدهد که در هیچ حد معینی متوقف نمیشود و همیشه رو به پیش است. این نگاه، به انسان نشاط و دلگرمی میبخشد. هدفهایی متعالی و مقدس عرضه میدارد و افرادی فداکار میسازد. جهان بینی توحیدی تنها جهان بینیای است که در آن تعهد و مسولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا میکند. همچنان که تنها جهان بینی است که انسان را از سقوط در درّه ترسناک پوچ گرایی و هیچ ستایی نجات میدهد.»[۶۵]
پانویس
- پرش به بالا ↑ مطهری، آشنایی با قرآن، ج۲، ص۹۸
- پرش به بالا ↑ بیهقی، ج۲، ص۵۹۲
- پرش به بالا ↑ المعجم الوسیط، ذیل «وحد»
- پرش به بالا ↑ راغب اصفهانی؛ ابن فارس؛ ابن منظور، ذیل «احد» و «وحد»
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ص۲۰، حدیث ۸، ص۲۲ـ۲۳، حدیث ۱۵ و ۱۷
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ص۴۲، ۹۰
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ص۵۶ ـ ۵۸، ۷۶ـ۷۷، ۹۴ـ ۹۸
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به تفتازانی، ج۴، ص۶، ۱۱؛ تهانوی، ج۱، ص۲۲، ج۲، ص۱۴۷۰؛ عبده، ص۴۳؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه؛ دائره المعارف الاسلامیه، ذیل «التوحید، علم»
- پرش به بالا ↑ رکـ: انبیا، ۲۵
- پرش به بالا ↑ تحف العقول،، ص ۶۱ ، چاپ اسلامیه
- پرش به بالا ↑ یعقوبی، ج۲، ص۲۴
- پرش به بالا ↑ مانند معاذبن جبل در سفر به یمن رجوع کنید به یعقوبی، ج۲، ص۷۶، ۸۱
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به اشعری، ص۱۴۶؛ مفید، ص۵۱
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به کهف: ۱۱۰؛ انبیاء: ۱۰۸
- پرش به بالا ↑ شوری: ۳
- پرش به بالا ↑ صافّات: ۸۶؛ نیز رجوع کنید به انعام: ۹۱؛ مریم: ۸۱؛ انبیاء: ۳۴؛ یس: ۷۴؛ حجر: ۹۶؛ ق: ۲۶؛ مؤمنون: ۱۱۷
- پرش به بالا ↑ ذاریات: ۵۱؛ نیز رجوع کنید به نحل: ۵۱؛ قصص: ۸۸؛ اسراء: ۲۲، ۱۲۹
- پرش به بالا ↑ مائده: ۷۳
- پرش به بالا ↑ اخلاص: ۳؛ صافّات: ۱۵۲؛ نساء: ۱۷۱؛ انعام:۱۰۰ـ۱۰۱؛ مریم:۳۵، ۸۸، ۹۱، ۹۲؛ مؤمنون:۹۱؛ زخرف:۱۵، ۸۱؛ بقره:۱۱۶؛ یونس:۶۸؛ اسراء: ۱۱۱؛ کهف:۴؛ انبیاء: ۲۶؛ فرقان:۲؛ زمر: ۴؛ جنّ: ۳
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به نحل:۵۷؛ صافات:۱۴۹؛ اسراء: ۱۴۰
- پرش به بالا ↑ شوری: ۱۱
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به انبیاء: ۲۵
- پرش به بالا ↑ اعراف: ۵۹، ۶۵، ۷۳، ۸۵؛ هود: ۵۰، ۶۱، ۸۴
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به مائده:۱۱۶ـ۱۱۷
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به انعام: ۱۶۴
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به عبدالباقی، ذیل «رب»
- پرش به بالا ↑ بقره: ۲۱۳، همچنین نگاه کنید: المیزان، ذیل همین آیه
- پرش به بالا ↑ برای تفصیل مطلب نک: مصباح یزدی، معارف قرآن، خداشناسی؛ همچنین نک: تفسیر نمونه، جلد ۱۶، صفحه۳۵۸
- پرش به بالا ↑ مثلاً عنکبوت:۶۱؛ لقمان:۲۵؛ زمر:۳۸؛ زخرف:۹؛ نیز نک: بغوی، ج۳، صص۴۷۴ بب
- پرش به بالا ↑ ابن بابویه، صص۳۴ـ ۳۵، ۵۷
- پرش به بالا ↑ ابن بابویه، ص۸۳ ـ۸۴
- پرش به بالا ↑ قاضی سعید قمی، ج۲، ص۱۵ـ۱۶
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابن بابویه، ص۷۰
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابن بابویه، ص۳۷
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ص۲۴۴، ۲۵۰
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱
- پرش به بالا ↑ سوره شورا، آیه ۱۱؛ سوره توحید، آیه۴
- پرش به بالا ↑ صدوق، کتاب التوحید، ص۸۳ و ۱۴۴
- پرش به بالا ↑ الالهیات، ج۱، ص۳۵۵٫
- پرش به بالا ↑ مصباح یزدی، معارف قرآن، خداشناسی،
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به کلینی، ج۸، ص۱۳۹؛ ابن بابویه، ص۵۶
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۳۹
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به ابن بابویه، ص۱۴۰، ۱۴۴؛ مجلسی، ج۴، ص۶۲
- پرش به بالا ↑ سوره بینه، آیه ۵
- پرش به بالا ↑ محمد/ ۱۹- صافات/ ۳۵
- پرش به بالا ↑ مصباح یزدی، خداشناسی در قرآن، ص۷۶
- پرش به بالا ↑ سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج ۱، ص۱۶۲ و ۱۶۳
- پرش به بالا ↑ مطهری، جهان بینی توحیدی، ج۲، ص۸۰، با اندکی تلخیص و تغییر
- پرش به بالا ↑ ابن منظور، ۱۴۰۸ ق، ج۹، ص۱۰
- پرش به بالا ↑ شرتونی، ۱۳۷۴، ج۳، ص۴۶۱
- پرش به بالا ↑ ابن تیمیه، ۱۹۸۳ م، ج۵، ص۲۴۷
- پرش به بالا ↑ علامه حلی، کشف المراد.ص۴۰۴
- پرش به بالا ↑ سبحانی، جعفر، الالهیات علی ضوء الکتاب و السنه و العقل، ج۲، ص۲۹
- پرش به بالا ↑ جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۷۴
- پرش به بالا ↑ ابن سینا، ۱۳۶۳ ش، ص۴ـ ۵؛ همو، ۱۳۷۶ ش، ص۶۰
- پرش به بالا ↑ برای نمونه رجوع کنید به سهروردی، ج۱، ص۳۵، ۳۹۲ـ۳۹۳؛ علامه حلّی، ص۳۵؛ میرداماد، ۱۳۷۶ ش، ص۲۶۷
- پرش به بالا ↑ رجوع کنید به مجموعه مصنّفات، ج۲، ص۱۲۱ـ۱۲۴
- پرش به بالا ↑ 1376 ش، ص۵۸ ـ ۵۹؛ نیزرجوع کنید به همو، ۱۴۰۳، ج۳، ص۴۰ـ۴۷
- پرش به بالا ↑ 1337 ش، سفر سوم، ج۱، ص۱۰۰ـ۱۰۴؛ همو، ۱۳۴۶ ش، ص۳۷ـ ۳۸
- پرش به بالا ↑ ص ۴۵ـ۵۳
- پرش به بالا ↑ ،ملاصدرا، اسفار، سفر سوم، ج۱، ص۱۲۰ـ ۱۲۱؛ همو، ۱۳۴۶ ش، ص۳۸ـ۳۹
- پرش به بالا ↑ صدرالدین شیرازی، ۱۳۳۷ش، سفر اول، ج۲، ص۳۲۴ـ۳۲۵؛ زنوزی، ص۲۶۹ـ ۲۷۰؛ سبزواری، ۱۳۵۷ش، ص۳۳۶ـ۳۳۷؛ همو، ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲، ج۳، ص۶۲۱ـ۶۲۲
- پرش به بالا ↑ همانجاها
- پرش به بالا ↑ مصباح یزدی، معارف قرآن، خداشناسی، درس یازدهم
- پرش به بالا ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۸۳
منابع
- علاوه بر قرآن؛
- ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم،۱۳۵۷ ش.
- ابن تیمیه، احمد، التدمریه، ۱۴۱۶ ق، تحقیق: محمد بن عوده السعودی، ریاض، مکتبه العبیدکان، ط الرابعه.
- ابنفارس.
- سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم: طه، ۱۳۸۳.