عقاید من

یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

عقاید من

یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

  • ۰
  • ۰

تقیه

تَقیه، اصطلاحی دینی است به معنای ابراز عقیده یا انجام دادن کاری بر خلاف نظر قلبی خود به دلایلی خاص. تقیه در لغت به معنای نگاه داشتن، پرهیز کردن و پنهان نمودن است. در منابع اسلامی، تقیه به معنای نگاهداری خود از صدمه دیگری است از راه ابراز موافقت با او در گفتار یا رفتارِ مخالف حق و به تعبیر شیخ مفید پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان، به منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی است.

در تقیه، بر خلاف نفاق که موضوع آن تظاهر به حق و پنهان کردن شرک و باطل است، شخص مؤمن به دلیل ترس از زیان مالی یا جانی برای خود یا دیگری، از اظهار حقیقت خودداری می‌کند. ادله قرآنی، روایی و عقلی بر جواز تقیه دلالت دارند. از جمله اغراض عقلایی که می‌تواند تقیه را موجه سازد، مصون ماندن شخص یا گروه تقیه کننده از تعرض ظالمان و رهایی از خطرهایی مانند حبس، تبعید، قتل، مصادره اموال و محرومیت از حقوق قانونی است.

بحث تقیه در قرون نخستین هجری از مباحث متداول کلامی و فقهی بوده است، زیرا از یک سو می‌بینیم که بسیاری از عالمان امامیه متقدم، آثاری با عنوان «التقیه» تألیف کرده‌اند و از سوی دیگر نقل شده که برخی نحله‌ها، مانند خوارج، قائل به جواز تقیه بوده‌اند. در ماجرای محنت در عصر مأمون، بنا به نقل مورخان برخی دانشمندان به سبب تهدید و ارعاب خلیفه، مجبور به پذیرفتن ظاهری نظریه خلقِ قرآن شدند که می‌توان آن را مصداق تقیه دانست.

شیعیان بیش از سایر پیروان مذاهب اسلامی به التزام به روش تقیه شهرت یافته‌اند. علت این گرایش را وجود عناصر باطنی در برخی فرقه‌های شیعی، و فشارهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... دانسته‌اند. برخی نویسندگان اهل سنّت، تقیه را از نقاط ضعف شیعیان دانسته‌اند و علمای شیعه به این انتقادات پاسخ داده‌اند.

محتویات

 ۱ تقیه در لغت

تقیه در لغت

واژه تقیه از ماده «‌و ـ ق ـ ی‌» مصدر یا اسم مصدر[۱] به معنای پرهیز، نگاه داری و پنهان کردن است.[۲] مفسران، متکلمان و فقهیان تعاریفی اصطلاحی کمابیش نزدیکی از آن به دست داده‌اند[۳] شیخ مفید تقیه را به معنای پنهان کردن حق و اظهار نکردن اعتقاد به آن در برابر مخالفان، برای پرهیز از زیان دینی یا دنیوی معنا کرده است.[۴]در همه این تعاریف، ﻋﻨﺎﺻﺮ ﭘﻨﻬﺎن ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺣﻖ ﯾﺎ اﻇﻬﺎر ﺧﻼف آن و دﻓﻊ ضرر دینی یا دنیایی به چشم می‌آید.

تعریف اصطلاحی

عالمان دینی شیعه، در ماهیت تقیه اتفاق نظر دارند؛ ولی در بیان آن تعاریف متعددی را مطرح کرده اند که برخی آز آنها عبارتند از:

شیخ مفید : تقیه، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان، به منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی است.[۵]

امین الاسلام طبرسی: تقیه این است که از ترس جان چیزی را با زبان اظهار کنی که قلب آن را پنهان کرده است.[۶]

شیخ انصاری : تقیه به معنای نگاهداری خود از صدمه دیگری است از راه ابراز موافقت با او در گفتار یا رفتارِ مخالف حق.[۷]

شباهت و تفاوت تقیه و نفاق

شباهت آن دو در این است که شخص در هر دو، چیزی را که به آن معتقد است پنهان می‌کند. اما آنچه در نفاق رخ می‌دهد تظاهر به ایمان و پنهان کردن شرک و باطل است برخلاف تقیه که در آن مومن به دلیل وجود ضرر مالی شدید یا جانی برای خود یا دیگری، ایمان خویش را کتمان می‌کند.[۸]

دلایل‌ جواز تقیه

دلیل‌های فراوان قرآنی، روایی و عقلی بر جواز تقیه ذکر شده است.

دلیل‌های قرآنی

واژه تقیه مستقیما در قرآن نیامده اما مشتقات و مفهوم آن در برخی آیات ذکر شده است و در منابع اسلامی به آیات متعددی دال بر جواز یا حتی وجوب تقیه در شرایط اضطراری استناد شده است.[۹]

لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَمَن یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّـهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَى اللَّـهِ الْمَصِیرُ ﴿٢٨﴾ (ترجمه: مؤمنان نباید کافران را -به جاى مؤمنان- به دوستى بگیرند؛ و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستى‌] خدا [بهره‌اى‌] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کند و خداوند، شما را از [عقوبت‌] خود مى‌ترساند، و بازگشت [همه‌] به سوى خداست.)[آل عمران–٢٨]

خطاب این آیه به همه مسلمانان است. طبق آن، مؤمنان صدر اسلام که با آزارها و سختگیریهای مشرکان روبرو بودند، از اطاعت آنان منع شدند ولی در صورت وجود شرایط اضطراری و ترس شدید از آنان، مُجاز به عمل به تقیه گردیدند.[۱۰] مفسران و عالمان شیعه[۱۱]و اهل سنّت[۱۲]از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده‌اند.

مَن کَفَرَ بِاللَّـهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَـٰکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّـهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿١٠٦﴾ (ترجمه: هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت‌] مگر آن کس که مجبور شده و[لى‌] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینه‌اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود.)[نحل–١٠٦]

این آیه درباره عمار یاسر و رفتار تقیه‌ای او (تظاهر به کفر) در برابر مشرکان، برای رها شدن از شکنجه آنان، نازل شده است. پیامبر(ص) با تأیید کار عمّار به وی فرمود که اگر بار دیگر در چنان شرایطی قرار گرفت، همان کار را انجام دهد.[۱۳]

وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ ۖ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ ۖ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿٢٨﴾ (ترجمه: و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى‌داشت، گفت: «آیا مردى را مى‌کشید که مى‌گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‌دهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمى‌کند.)[غافر–٢٨]

آیه ۲۸ سوره غافر درباره مؤمن آل فرعون است. هنگامی که برخی اطرافیان فرعون کشتن حضرت موسی را پیشنهاد کردند، مردی از خاندان فرعون که مؤمن بود و ایمان خود را پنهان می‌کرد، آنها را از چنین کاری باز داشت.[۱۴]

آیات دیگر

می‌توان جواز یا وجوب تقیه در شرایط خاص، را از آیه‌های مربوط به اضطرار و حَرَج، مانند آیات ۱۷۳ و ۱۸۵ و ۱۹۵ سوره بقره، ۱۴۵ انعام، ۱۱۵ نحل و ۷۸ حج استنباط کرد.[۱۵] در احادیث نیز به شماری از آیاتِ مذکور یا آیات دیگر برای اثبات جواز یا لزوم تقیه استشهاد شده است.[۱۶]

دلیل‌های روایی

احادیث فراوانی بر جواز تقیه دلالت دارند.[۱۷] طبق حدیث، تقیه از برترین کارهای مؤمنان و موجب اصلاح امت است و دین بدون آن کامل نیست[۱۸]. علاوه بر احادیثی که بر مشروعیت و حتی وجوب تقیه در شرایط خاص تأکید کرده، [۱۹] احادیثی که به جواز تقیه در فرض تحقق اضطرار تصریح دارد[۲۰]و احادیث دالّ بر اینکه احکام شرعی اولیه به هنگام ضرورت بر داشته می‌شود، از قبیل حدیث رفع و حدیث لاضرر، [۲۱] از مهمترین ادله رخصت تقیه به شمار می‌روند.[۲۲] ادله‌ای که کذب و توریه را در موارد خاص تجویز نموده، از جمله احادیث مربوط به «‌کتمان »، نیز مؤید مشروعیت تقیه است.[۲۳] ادله مربوط به اکراه را نیز برخی منابع فقهی، مستندِ برخی مصادیق تقیه دانسته‌اند.[۲۴]

سیره پیامبر(ص)

نقل شده که پس از مهاجرت آن حضرت به مدینه، برخی مهاجران ضمن اجازه گرفتن از ایشان برای رفتن به مکه و آوردن اموال خود، برای ابراز کلماتی بر خلاف میل قلبی به منظور جلب رضایت مشرکان رخصت خواستند و حضرت با آن موافقت کردند.[۲۵] از صحابیان آن حضرت و تابعین نیز موارد متعددی دالّ بر پذیرفتن تقیه در رفتار یا گفتار گزارش شده است؛ از جمله ابن عباس، [۲۶] ابن مسعود، [۲۷] جابر بن عبداللّه انصاری، [۲۸] حذیفه بن یمان، [۲۹] ابوالدَرداء[۳۰] و سعید بن مُسَیب.[۳۱]

نمونه از تقیه صحابه

ابن مسعود و حذیفه بن یمان بر عثمان وارد می‌شوند: عثمان خطاب به حذیفه میگوید: این چه خبر‌هایی است که در مورد تو به من می‌رسد؟ پاسخ داد؟ من آن را نگفته‌ام

عثمان گفت: تو نیکو کار ترین ایشان و بهترین ایشان هستی

وقتی‌که عثمان بیرون رفت به او گفتم: آیا تو این سخنان را نگفته بودی؟

پاسخ داد: بلی، گفته بودم؛ اما به وسیله قسمتی از دین خود (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس) بقیه دین خود را حفظ می‌کنم.[۳۲]

اجماع

در منابع شیعی، اجماع یکی از ادله تقیه است.[۳۳] در منابع اهل سنت نیز در برخی موارد نسبت به جواز آن ادعای اجماع شده است.[۳۴]

دلیل عقلی

دلیل عقلی جواز تقیه، سیره عقل است که دفع ضرر را در هر شرایطی روا و حتی ضروری می‌دانند[۳۵]بر مبنای پذیرش این دلیل، تقیه اختصاص به شیعیان و حتی مسلمانان نخواهد داشت. موارد متعددی از تقیه در زندگی صالحان و پیامبران پیشین، در متون اسلامی آمده؛ مانند رفتار حضرت ابراهیم(ع) با کافران، گفتگوی حضرت یوسف با برادرانش در مصر، عبادت پنهانی آسیه بنت مزاحم؛ همسر فرعون، نحوه روبرو شدن حضرت موسی و هارون با فرعون و تقیه اصحاب کهف.[۳۶] تأکید بر این پیشینه در متون مذکور، بر فطری و عقلایی بودن تقیه در شرایط اضطراری دلالت دارد.

تقیه مسلمان از مسلمان

هر چند در برخی آیات و احادیث، مورد تقیه، تقیه مسلمان از کافر است، ولی به تصریح فقها و مفسران، تقیه اختصاص به این مورد ندارد و از جمله شامل تقیه مسلمانان از یکدیگر نیز می‌شود.[۳۷] بسیاری از عالمان اهل سنّت، از جمله شافعی، به مشروعیت تقیه یک مسلمان از مسلمان دیگر برای حفظ جان خود تصریح کرده‌اند.[۳۸]

 

 

عوامل و ریشه‌های گرایش شیعه به تقیه

درباره چگونگی ظهور و رسوخ آموزه تقیه در میان شیعیان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. برخی، وجود عناصر باطنی در نزد شیعیان را از عوامل پیدایش تقیه دانسته‌اند. در آموزه‌های باطنیه، در پس هر ظاهری باطنی نهفته است و حقیقت و باطن دین برای عده خاصی تبیین می‌شود.

  2. برخی دیگر شرایط سخت بیرونی را، در پیدایش آموزه تقیه در شیعیان موثر می‌دانند. به شهادت منابع تاریخی، مذهب تشیع در طول حیات خود از جنبه‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی و سیاسی سخت در مضیقه بوده است؛ پس از واقعه صلح امام حسن(ع)، معاویه از والیان خود خواست که بر شیعیان سخت بگیرند و علی(ع) را بر منابر دشنام دهند. این رفتار کمابیش در دوران امویان تا زمان عمر بن عبدالعزیز تداوم داشت[۳۹]و در عصر عباسیان نیز به گونه‌ای دیگر ادامه یافت؛ مثلاً، متوکل علاوه بر حبس و قتل شیعیان، آنان را از زیارت مرقد امام حسین(ع) منع نمود و حرم حسینی را خراب کرد و ابن سِکیت را به جرم ابراز محبت نسبت به امام حسن و امام حسین(ع) به طرز وحشتناکی کشت[۴۰]از این رو، امامان شیعه برای حفظ جان خود و شیعیان و جلوگیری از پراکندگی واضمحلال جامعه شیعه، تقیه را لازم می‌دانستند. تقیه علی بن یقْطین، وزیر شیعی هارون الرشید، به دستور امام کاظم(ع) نمونه‌ای از این دست است.[۴۱]

تقسیمات تقیه از نظر حکم شرعی

حکم تکلیفی

تقیه از جهات گوناگون تقسیم شده است.[۴۲] شیخ مفید آن را با نظر به حکم آن (وجوب، حرمت، استحباب) تقسیم کرده و از جمله به هنگام ترس از جان، آن را واجب و در صورت ترس از زیان مالی آن را مباح دانسته است.[۴۳]

تقیه واجب

مورد تقیه واجب، بنا بر احادیث و فتاوای فقها، جایی است که اضطرار و ضرورت بر آن صدق کند.[۴۴] شرط مهم وجوب از دیدگاه فقها، [۴۵] به تَبَع تعابیر احادیث، [۴۶] ترس از جان یا آبروی خود یا بستگان و اطرافیان نزدیک است.

تقیه مستحب

شیخ انصاری مصداق تقیه مستحب را مدارا کردن با اهل سایر مذاهب و تأکید بر معاشرت با آنها با کارهایی چون عیادت از بیماران، تشییع مردگان و حضور در مساجد و نمازهای آنان دانسته است.[۴۷] در منابع متأخر، این نوع تقیه را با توجه به تعابیر احادیث، [۴۸] «‌تقیه مداراتی‌» نامیده‌اند، به این معنا که با مسلمانان دیگر و حتی مشرکان رفتاری نیکو و از سر تسامح در پیش گیرند تا محبت آنها را جلب کنند و از زیانهای احتمالی در آینده بر کنار بمانند.

تقیه مباح

شیخ مفید تقیه را در صورت ترس از زیان مالی، مباح دانسته است.[۴۹] فخر رازی نیز تقیه را برای حفظ مال جایز شمرده است.[۵۰]

 

 

تقیه حرام

فقها، به استناد احادیث، تقیه را در مواردی حرام شمرده‌اند؛ از جمله احکام واجب و حرامی که رعایت کردن آنها از نظر شارع اهمیت بسیار دارد و تقیه کردن در آنها به نابودی اساس دین می‌انجامد، مانند محو کردن قرآن، از بین بردن کعبه و نفی احکام ضروری یا اصول دین یا مذهب، مواردی که کاربرد تقیه به خونریزی و قتل می‌انجامد[۵۱]، شرب خمر، مسح بر کفش در وضو و بیزاری جستن از امامان(ع).[۵۲] برخی فقها هم، جز به ضرورت، تقیه کردن را حرام دانسته‌اند.[۵۳]

حکم وضعی

فقیهان درباره احکام وضعی عملی که از باب تقیه انجام می‌گیرد معتقدند اگر عمل تقیه‌ای از عبادات باشد نیاز نیست شخصی که عمل را از روی تقیه انجام داده پس از برطرف شدن شرایط تقیه عبادتش را دوباره (به صورت اعاده یا قضا) به جا آورد. به عبارت دیگر؛ فقیهان، کار انجام شده از روی تقیه را مُجْزی می‌شمارند.[۵۴]

پانویس

  1. پرش به بالا ﻓﯿﻮﻣﯽ، اﻟﻤﺼﺒﺎح اﻟﻤﻨﯿﺮ، ج۲، ص۶۶۹؛ ﺣﻤﯿﺮی، ﺷﻤﺲ اﻟﻌﻠﻮم، ج۲، ﺑﺺ ۷۵۸؛ اﻃﻔﯿﺶ، ﺗﯿﺴﯿﺮ اﻟﺘﻔﺴﯿﺮ، ج۲، ص۴۳.

  2. پرش به بالا اﺑﻦ ﻣﻨﻈﻮر، ﻟﺴﺎن اﻟﻌﺮب، ج۱۵، ص۴۰۲ و ۴۰۱.

  3. پرش به بالا ﻧﮏ: ﻃﺒﺮی، ﺟﺎﻣﻊ اﻟﺒﯿﺎن، ج۳، ص۱۵۳ -۱۵۲؛ ﺳﺮﺧﺴﯽ، اﻟﻤﺒﺴﻮط، ج۲۴، ص۴۵؛ ﺧﻮﯾﯽ، اﻟﺘﻨﻘﯿﺢ، ج۴، ص۲۵۳؛ رﺷﯿﺪ رﺿﺎ، اﻟﻤﻨﺎر، ج۳، ص۲۸۰؛ ﻣﮑﺎرم، اﻟﻘﻮاﻋﺪ اﻟﻔﻘﻬﯿﻪ، ج۱، ص۳۹۳.

  4. پرش به بالا 1414، ص۱۳۷؛ همچنین نگ: فاضل مقداد، ص۳۷۷؛ امین، ص۱۸۵؛ دانشنامه جهان اسلام، ذیل مدخل «‌تقیه‌»

  5. پرش به بالا مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷

  6. پرش به بالا طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۲۹

  7. پرش به بالا انصاری، التقیه، ص۳۷

  8. پرش به بالا نک. فاضل مقداد، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، ص۳۷۷ و امین، نقض الوشیعه، ص۱۸۵

  9. پرش به بالا برای نمونه رجوع کنید به فاضل مقداد، ص۳۷۷ـ ۳۷۸

  10. پرش به بالا طوسی؛ فخررازی؛ نَسَفی؛ سُیوطی؛ طباطبائی، ذیل آیه

  11. پرش به بالا برای نمونه رجوع کنید به طوسی، التبیان؛ طباطبائی، ذیل آیه

  12. پرش به بالا برای نمونه رجوع کنید به زمخشری؛ آلوسی؛ مراغی؛ قاسمی، ذیل آیه

  13. پرش به بالا واحدی نیشابوری، ص۱۹۰؛ زَمَخْشَری؛ طَبْرِسی؛ قُرطُبی، ذیل آیه

  14. پرش به بالا رجوع کنید به طوسی؛ طبرسی؛ قرطبی؛ سیوطی، ذیل آیه

  15. پرش به بالا رجوع کنید به طوسی؛ طبرسی؛ سیوطی، ذیل آیات

  16. پرش به بالا رجوع کنید به حرّ عاملی، السیره الحلبیه، ج۱۶، ص۲۰۳ـ ۲۰۴، ۲۰۶، ۲۱۲ـ۲۱۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۹۳ـ ۳۹۴، ۳۹۶، ۴۰۸، ۴۱۸، ۴۲۱، ۴۳۰، ۴۳۲

  17. پرش به بالا رجوع کنید به موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۵۳

  18. پرش به بالا رجوع کنید به کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷ـ ۲۲۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۹۴، ۳۹۷ـ ۳۹۸، ۴۲۳

  19. پرش به بالا از جمله رجوع کنید به ابن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ج۵، ص۱۶۸؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۸، حدیث ۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۴۲۱، ۴۲۸

  20. پرش به بالا از جمله رجوع کنید به حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۴ـ ۲۱۸

  21. پرش به بالا رجوع کنید به ابن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ج۱، ص۳۱۳، ج۵، ص۳۲۷؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۸۰، ۲۹۲ـ۲۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۳۰۳

  22. پرش به بالا قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل نحل: ۱۰۶؛ انصاری، التقیه، ص۴۰؛ امین، نقض الوشیعه، ص۱۸۹؛ موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۵۴ ـ ۵۵

  23. پرش به بالا رجوع کنید به کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۱ـ۲۲۶؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۱۳۷؛ امین، نقض الوشیعه، ص۱۸۸ـ ۱۸۹

  24. پرش به بالا برای نمونه نک. خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۲۶ـ۲۲۷

  25. پرش به بالا رجوع کنید به حلبی، السیره الحلبیه، ج۳، ص۵۱ ـ۵۲

  26. پرش به بالا ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۲، ص۲۷۹

  27. پرش به بالا ابن حزم، المحلّی، ج۸، ص۳۳۶

  28. پرش به بالا شمس الائمه سرخسی، کتاب المبسوط، ج۲۴، ص۴۷

  29. پرش به بالا صنعانی، ج 6، ص 474، ح 33050

  30. پرش به بالا بخاری جُعْفی، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۲

  31. پرش به بالا رجوع کنید به امینی، الغدیرفی الکتاب والسنه والادب، ج۱، ص۳۸۰

  32. پرش به بالا صنعانی، ج 6، ص 474، ح 33050

  33. پرش به بالا از جمله رجوع کنید به محقق کَرکی، رسائل المحقق الکرکی، ج۲، ص۵۱؛ موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۵۰

  34. پرش به بالا از جمله رجوع کنید به قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه ۲۸ آل عمران

  35. پرش به بالا فاضل مقداد، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، ص۳۷۷؛ امین، نقض الوشیعه، ص۱۸۲

  36. پرش به بالا رجوع کنید به ثعلبی، قصص الانبیاء، ص۶۹، ۱۶۶؛ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۵، ۲۱۹، ۲۳۰ـ۲۳۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۹۶، ۴۰۷، ۴۲۵، ۴۲۹

  37. پرش به بالا رجوع کنید به فخر رازی، التفسیرالکبیر، ذیل آل عمران: ۲۸ و موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۷۵

  38. پرش به بالا سبحانی، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج۲، ص۳۳۰ـ۳۳۱

  39. پرش به بالا رجوع کنید به ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳ـ۴۶

  40. پرش به بالا طبری، تاریخ طبری، ج۹، ص۱۸۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۱، ص۲۳۷

  41. پرش به بالا رجوع کنید به آل کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، ص۳۱۵ـ۳۱۶؛ امین، نقض الوشیعه، ص۱۹۸ـ۲۰۰

  42. پرش به بالا درباره تقسیمات تقیه رجوع کنید به شهید اول، القواعد و الفوائد، قسم ۲، ص۱۵۷ـ ۱۵۸؛ خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۴ـ ۱۷۵؛ همو، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۳۶

  43. پرش به بالا مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص۱۳۵ـ۱۳۶

  44. پرش به بالا رجوع کنید به مفید، همان و حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۴ و شُبَّر، الاصول الاصلیه و القواعد الشرعیه، ص۳۲۱ـ۳۲۲ و خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۶

  45. پرش به بالا رجوع کنید به مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص۹۶؛ خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۴۲ـ ۲۴۴

  46. پرش به بالا رجوع کنید به حرّعاملی، وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۲۰۳

  47. پرش به بالا انصاری، التقیه، ص۳۹ـ۴۰

  48. پرش به بالا از جمله رجوع کنید به مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۹۶، ۴۰۱، ۴۱۷ـ ۴۱۸، ۴۳۸ـ۴۴۱

  49. پرش به بالا مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص۱۳۵ـ۱۳۶

  50. پرش به بالا فخر رازی، التفسیرالکبیر، ذیل آل عمران: ۲۸

  51. پرش به بالا به دلیل فَاِذا بَلَغَا لدم فَلا تَقیة

  52. پرش به بالا برای تفصیل بیشتر و مناقشه نسبت برخی مصداقها رجوع کنید به حرّ عاملی، وسایل الشیعه ج۱۶، ص۲۱۵ـ۲۱۷، ۲۳۴؛ خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۲۵ـ۲۲۷؛ همو، الرسائل، ج۲، ص۱۷۷ـ۱۸۴

  53. پرش به بالا حرّ عاملی، ,وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۴؛ شبّر، الاصول الاصلیه و القواعد الشرعیه، ص۳۲۱

  54. پرش به بالا نک. انصاری، التقیه، ص۴۳ و موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۵۵ ـ۵۷ و خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۸۸ـ۱۹۱

 

منابع

  • قرآن کریم.

  • آل کاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعه و اصولها، چاپ علاء آل جعفر، قم ۱۴۱۵.

  • آلوسی، محمودبن عبداللّه، روح المعانی، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، بی‌تا.

  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قم ۱۴۰۴.

  • ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.

  • عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری:شرح صحیح البخاری، بیروت:دارالمعرفه، بی‌تا.

  • ابن حزم، المحلّی '، چاپ احمد محمد شاکر، بیروت: دارالجلیل، بی‌تا.

  • ابن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، قاهره، ۱۳۱۳، چاپ افست، بیروت، بی‌تا.

  • ابن خلّکان؛ ابن منظور؛ محمد ابوزهره، الامام الصادق: حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، قاهره ۱۹۹۳.

  • ابن منظور، محمد بن مکرم، بی‌تا، لسان العرب، ج ۱۵ ، دار الفکر-دار صادر، بیروت.

  • امین، محسن، نقض الوشیعه، او، الشیعه بین الحقائق و الاوهام، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

  • امینی، عبدالحسین، الغدیرفی الکتاب والسنه والادب، ج۱، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.

  • انصاری، مرتضی بن محمدامین، التقیه، چاپ فارس حسون، قم ۱۴۱۲.

  • بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناصره فی احکام العتره الطاهره، قم ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ ش.

  • بخاری جعفی، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.

  • ثعلبی، احمدبن محمد، قصص الانبیاء، المسَمّی ' عرائس المجالس، بیروت: المکتبه الثقافیه، بی‌تا.

  • جصّاص، احمدبن علی، کتاب احکام القرآن، استانبول ۱۳۳۵ـ ۱۳۳۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.

  • جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، ج۶، بی‌تا، محقق:عطار، احمد عبد الغفور، دار العلم للملایین، بیروت.

  • حرّ عاملی؛ وسایل الشیعه‍.

  • حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، بیروت، ۱۳۲۰، چاپ افست، بی‌تا.

  • خمینی، روح اللّه، الرسائل، قم ۱۳۸۵.

  • همو، المکاسب المحرمه، قم ۱۳۷۴ش.

  • سبحانی، جعفر، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، قم ۱۳۸۱ ش.

  • شبّر، عبداللّه، الاصول الاصلیه و القواعد الشرعیه، قم ۱۴۰۴.

  • شرف الدین، عبدالحسین، أجوبه مسائل جاراللّه، چاپ عبدالزهراء یاسری، قم ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.

  • شمس الائمه سرخسی، محمدبن احمد، کتاب المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.

  • شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.

  • الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام(211ق)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، المکتب الإسلامی - بیروت، چاپ دوم، 1403ق.

  • محمدبن مکی شهید اول، البیان، چاپ محمد حسون، قم ۱۴۱۲.

  • همو، القواعد و الفوائد: فی الفقه و الاصول و العربیه، چاپ عبدالهادی حکیم، نجف ? ۱۳۹۹/۱۹۷۹، چاپ افست قم، بی‌تا.

  • طباطبائی.

  • طبرسی.

  • طبری، تاریخ طبری (بیروت).

  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، محقق و معلق: هاشم رسولی و فضل الله یزدی طباطبایی، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲.

  • طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، بی‌تا.

  • همو، الفهرست، چاپ جواد قیومی، قم ۱۴۱۷.

  • غزالی، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت: دارالندوه الجدید، بی‌تا.

  • فاضل مقداد، مقدادبن عبداللّه، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، چاپ محمدعلی قاضی طباطبائی، قم ۱۳۸۰ ش.

  • فخررازی، محمدبن عمر، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.

  • فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.

  • قاسمی، محمد جمال الدین، تفسیرالقاسمی، المسمی محاسن التاویل، چاپ محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.

  • قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.

  • کلینی؛ اصول کافی.

  • مجلسی؛ بحارالانوار.

  • محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، چاپ محمد حسون، ج۲، رساله ۸: رساله فی التقیه، قم ۱۴۰۹.

  • مراغی، احمد مصطفی، تفسیرالمراغی، بیروت، ۱۳۶۵.

  • مظفر، محمدرضا، عقائدالامامیه، قم، بی‌تا.

  • مفید، محمدبن محمد، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، چاپ عباسقلی ص.وجدی (واعظ چرندابی)، تبریز ۱۳۷۱، چاپ افست قم، بی‌تا.

  • همو، تصحیح اعتقادات الامامیه، چاپ حسین درگاهی، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.

  • موسوی بجنوردی، حسن، القواعد الفقهیه، چاپ مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، قم ۱۳۷۷ ش.

  • نجاشی، احمدبن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.

  • نسفی، عبداللّه بن احمد، تفسیرالقرآن الجلیل، المسمی بمدارک التنزیل و حقائق التأویل، بیروت: دارالکتاب العربی، بی‌تا.

  • نیشابوری، علی بن احمد واحدی، اسباب النزول الآیات، قاهره ۱۳۸۸/۱۹۶۸.

 

  • ۹۵/۰۷/۱۵
  • سجاد اکبری

تقیه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی