ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) هشتمین امام شیعه اثنی عشری (۱۴۸–۲۰۳ه.ق.)، کنیه آن حضرت، ابوالحسن و مشهورترین لقبش، «رضا» است و بیست سال مقام امامت را بر عهده داشت. امام رضا(ع) در شهر مدینه به دنیا آمد و در طوس به شهادت رسید.
مأمون عباسی او را به اجبار به خراسان برد و به اکراه ولیعهد خویش کرد. جلسات مناظرهای که مأمون عباسی میان وی و بزرگان دیگر ادیان و مذاهب تشکیل میداد، معروف است.
مرقد آن حضرت هم اکنون در شهر مشهد قرار دارد و سالانه زیارتگاه میلیونها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۱]
تابلوی ضامن آهو اثر استاد فرشچیان
محتویات
- ۲ ولادت و درگذشت
- ۳ همسر (ان) و فرزند (ان)
- ۴ امامت
- ۵ سفر به خراسان
- ۶ ولایت عهدی مأمون
- ۷ مناظرات
- ۸ نماز عید
- ۹ مسأله شهادت
- ۱۰ آثار منسوب
- ۱۱ اصحاب
- ۱۲ سخنان بزرگان اهل سنت درباره وی
- ۱۳ جستارهای وابسته
- ۱۴ پانویس
- ۱۵ منابع
- ۱۶ مطالعه بیشتر
- ۱۷ پیوند به بیرون
نسب، کنیه و لقبها
نسب امام رضا(ع) چنین است: ابن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب.[۲] شیخ صدوق درباره مادر آن حضرت نوشته است: کنیزی بود به نام «تکتم» و این نام زمانی بر وی گذاشته شد که امام کاظم(ع) مالک وی شد.[۳] چون امام رضا به دنیا آمد، امام کاظم(ع) «تکتم» را طاهره نامید.[۴] صدوق میگوید: عدهای روایت کردهاند که نام مادر امام رضا(ع) سَکَن نوبیه، بوده است و همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیهاش ام البنین است.[۵] لغت نامه دهخدا مینویسد: «مادرش کنیزی پاک و پرهیزگار بود به نام نجمه که حمیده مادر امام موسی کاظم وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا او را طاهره نامید.» [۶] گفته شده است که مادر امام رضا(ع) از اهالی نوبه بوده است.[۷]
کنیه امام رضا(ع)، ابوالحسن و بنابر برخی منابع، صابر، رضی، و وفی از القاب آن حضرت و مشهورترین لقبش رضا است.[۸]
ولادت و درگذشت
زادروزش را پنجشنبه یا جمعه ۱۱ ذی الحجه، یا ذی القعده، یا ربیع الاول سال ۱۴۸ یا ۱۵۳ه.ق. نقل کردهاند.[۹] کلینی سال تولدش را ۱۴۸ه.ق. نقل میکند.[۱۰] نظر بیشتر علماء و مورخین نیز همین است.[۱۱]
شهادتش را جمعه یا دوشنبه آخر ماه صفر، یا ۱۷ صفر، یا ۲۱ رمضان، یا ۱۸ جمادی الاولی، یا ۲۳ ذی القعده، یا آخر آن، در سال ۲۰۲، یا ۲۰۳، یا ۲۰۶ نقل کردهاند.[۱۲] کلینی، وفاتش را در ماه صفر سال ۲۰۳ه.ق. در سن ۵۵ سالگی ذکر میکند.[۱۳] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال وفات حضرت، ۲۰۳ه.ق. بوده است.[۱۴] طبرسی روز وفات را در آخر ماه صفر نقل میکند.[۱۵]
در سن حضرت نیز با توجه به اختلاف در تاریخ ولادت و وفات، اختلاف پیش آمده است که از ۴۷ تا ۵۷ سال گفته شده است.[۱۶] طبق قول اکثریت مذکور در مورد ولادت و وفات، سن وی ۵۵ سال بوده است.
همسر (ان) و فرزند (ان)
وی همسری به نام سبیکه[۱۷] داشت که گفته شده است از خاندان ماریه همسر پیامبر(ص)، بوده است.[۱۸]
علاوه بر سبیکه، در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است: مأمون به امام رضا(ع) پیشنهاد داد که با دخترش «ام حبیب» ازدواج کند و امام نیز پذیرفت. طبری این ازدواج را در حوادث سال ۲۰۲ق یاد میکند.[۱۹] گفتهاند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر با امام رضا و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامه هایش بوده است.[۲۰] یافعی نام دختر مأمون را «ام حبیبه» میداند که مأمون او را به عقد امام رضا در میآورد.[۲۱] سیوطی نیز، از تزویج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد میکند ولی اسم دختر مأمون را ذکر نمیکند.[۲۲]
فرزند (ان)
در شماره و اسامی فرزندان وی اختلاف است، گروهی آنها را پنج پسر و یک دختر نوشتهاند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه .[۲۳] سبط بن جوزی برای وی چهار پسر به نامهای محمد (ابوجعفر ثانی)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم، و یک دختر، بدون ذکر اسم، یاد میکند.[۲۴] گفته شده است که فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون شده است که همان امامزاده حسین کنونی در قزوین است و امام در سال ۱۹۳ به این شهر مسافرتی داشته است.[۲۵] مفید، فرزندی را غیر از محمد بن علی برای وی نمیشناسد.[۲۶] ابن شهرآشوب و طبرسی، نیز بر همین عقیدهاند.[۲۷] برخی از دختری به نام فاطمه برای وی سخن گفتهاند.[۲۸]
امامت
مدت امامت او پس از پدرش ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که همزمان بود با ادامه خلافت هارون الرشید، محمد امین (سه سال و ۲۵ روز)، ابراهیم بن مهدی معروف به ابن شکله (۱۴ روز)، باز محمد امین (یکسال و هفت ماه)، مأمون (۲۰ سال که ۵ سال آخر عمر امام (از ۱۹۸ تا ۲۰۳) مصادف با حکومت مأمون بود).[۲۹]
دلائل امامت
بعضی از کسانی که احادیثی را از موسی بن جعفر (علیهالسلام) بر امامت فرزندش علی(ع) نقل کردهاند از این قرارند: داود بن کثیر الرقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم القابوسی، الحسین بن المختار، زیاد بن مروان، المخزومی، داود بن سلیمان، نصر بن قابوس، داود بن زربی، یزید بن سلیط و محمد بن سنان.[۳۰] در ادامه برخی از این احادیث را نقل میکنیم.
داود رقی میگوید که به امام موسی(ع) گفتم:...امام ما بعد از تو کیست؟ او در پاسخ به فرزندش ابوالحسن [امام رضا ع] اشاره کرد و فرمود: این امام شما بعد از من است. [۳۱]
محمد بن اسحاق بن عمار میگوید که به امام موسی(ع) گفتم: آیا مرا راهنمایی نمیکنی که [امور] دینم را از چه کسی اخذ کنم؟ او پاسخ داد: این پسرم علی است...[۳۲]
علاوه بر ادله روایی فراوان، مقبولیت امام رضا(ع) در میان شیعیان و برتری علمی و اخلاقی وی، ثابت کننده امامت اوست و هرچند وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر(ع) بسیار پیچیده و سخت بود اما بیشتر اصحاب امام کاظم(ع) جانشینی امام رضا(ع) را از طرف آن حضرت پذیرفتند.[۳۳]
سفر به خراسان
گفته شده است که هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ه.ق. واقع شد.[۳۴] نویسنده کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع) »، میگوید: امام رضا(ع) تا سال ۲۰۱ در مدینه بود و در رمضان آن سال وارد مرو شد.[۳۵]
در تاریخ یعقوبی آمده است که مأمون، امام رضا علیهالسلام را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابی ضحاک خویشاوند فضل به سهل بود. آن بزرگوار را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۶] مسیری که مأمون برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد یک مسیر مشخصی بود که حضرت از مراکز شیعه نشین عبور نکند، زیرا از خودشان میترسیدند. دستور داد که حضرت را از طریق کوفه نیاورند، از طریق بصره و خوزستان و فارس بیاورند به نیشابور.[۳۷] مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۳۸]
مهمترین و مستندترین حادثه این مسیر، در نیشابور اتفاق افتاد که امام رضا(ع) در آنجا حدیث معروف به سلسلة الذهب را ایراد کرد.[۳۹]
شیخ مفید میگوید: مأمون گروهی از خاندان ابوطالب را از مدینه فراخواند که از جمله آنها امام رضا علیهالسلام بود. وی برخلاف یعقوبی، فرستاده مأمون را جلودی معرفی میکند و میگوید آنها را از مسیر بصره به نزد مأمون آوردند. وی آنها را در خانهای جای داد و امام رضا را در خانهای دیگر و او را اکرام کرد و بزرگ داشت[۴۰]
ولایت عهدی مأمون
پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو سپارم و از وی خواست که نظرش را در این باره بگوید. امام به شدت با این کار مخالفت کرد. پس از این، مأمون از وی خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به او واگذار نماید. باز امام مخالفت شدید کرد. در اینجا مأمون امام را به خانه خویش فراخواند و در جلسهای که غیر از او و امام رضا و فضل بن سهل ذوالریاستین کسی دیگر نبود به او گفت: من میخواهم امور مسلمانان را به تو واگذارم و شانه از این مسؤولیت خالی کنم و بر عهده تو نهم.
امام رضا(ع) پاسخ داد:ای امیرالمؤمنین! تو را به خدا! تو را به خدا! من نه تحمل این کار را دارم و نه توانایی انجامش را.
مأمون گفت: من ولایت عهدی پس از خودم را به تو میسپارم.
امام(ع) گفت: مرا از این امر معاف بدار ای امیرالمؤمنین.
در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب شوری را در شش نفر قرار داد که یکی از آنها جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود و شرط کرد که هرکدام از آنها مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهیم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم.
امام(ع) پاسخ داد: پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم.
مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۱]
امام رضا(ع):
«دوست هر کس عقل او و دشمنش نادانی اوست.»
صدوق، ج۲، ۱۳۷۳، ص۳.
بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ه.ق. به ولیعهدی پس از خود با وی بیعت نمود و مردم را بجای لباس سیاه (لباسی که ابومسلم خراسانی و یارانش میپوشیدند که شاید به تقلید از رنگ پرچم پیامبر(ص) یا به نشانه سوگ شهدای اهل بیت پیامبر(ص) بوده است.[۴۲])، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا(ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۳]
مأمون با دعوت از سخنرانان و شاعران محفلی برای این ولایتعهدی جشنی برپا کرد که از جمله شاعران حاضر، دعبل بن علی خزاعی بود که امام رضا(ع) پاداشی را به وی داد.[۴۴]
مأمون فرمان بیعت با امام رضا(ع) را با عیسی جلودی به مکه فرستاد. در آن هنگام مکه به فرمان ابراهیم بن موسی بن جعفر درآمده بود و او خود به نام مأمون دعوت میکرد، و چون جلودی با شعار سبز و بیعت رضا رسید ابراهیم به استقبال وی شتافت و مردم مکه برای رضا علیهالسلام بیعت کردند و لباس سبز پوشیدند.[۴۵]
تحلیل ولایت عهدی
مأمون زمام ایالت عراق عرب را به دست حسن به سهل داد و خود در مرو بود. گروهی از علویان به طمع خلافت عَلَم طغیان برافراشتند و چون مردم عراق از حسن بن سهل راضی نبودند جمع کثیری به مبایعت و مطاوعت علویان پرداختند. مأمون با شنیدن این خبر پریشان حال گشت و با فضل بن سهل ذوالریاستین به مشورت پرداخت و به صوابدید وی بر آن شد حضرت رضا را به ولیعهدی خود برگزیند تا شاید از این راه دیگر سادات را به اطاعت وادارد.[۴۶]
ولایت عهدی از مسائل مهم در حیات سیاسی امام رضا(ع) است. برای بررسی رویداد ولیعهدی آن حضرت باید تاریخ اسلام و تاریخ خلفای بنی امیه و کیفیت به خلافت رسیدن عباسیان را مورد تحقیق قرار داد. اوضاع عمومی سرزمینهای خلافت اسلامی تا سال ۲۰۳ه.ق. (سال وفات حضرت رضا) به اجمال از این قرار است: خلفای اموی عموماً ستمگر بودند و از خلافت جز حکمرانی چیزی در نظر نداشتند. تنها رفتار عمر بن عبدالعزیز با آنان مغایر بود که حکومت او هم دیری نپائید. در نتیجه ستم این خلفا شورشها و آشوبها علیه حکومت اموی از هر سو پدیدار شد. این شورشها بیشتر رنگ و آمیزه مذهبی داشت. مسلمانان برای احیای آئین اسلام و تابعان سایر ادیان که در بلاد اسلامی میزیستند برای برقراری عدل و مساوات به خاندان علی(ع) که آنان را «اهل بیت» میگفتند چشم امید دوخته بودند. عباسیان از این امید مردم به نفع خود استفاده کردند. آنان در آغاز کار میگفتند برای نجات مردم از شر بنی امیه آمدهاند. اما قیام آنان با تبلیغ به نفع اهل بیت در چند مرحله صورت پذیرفت:
- دعوت عباسیان در آغاز کار به نفع علویان.
- فراخوانی به سوی اهل بیت و عترت.
- دعوت به جلب «رضا و خشنودی آل محمد».
- دعوی میراث خلافت برای خویشتن.[۴۷]
عباسیان چون با حیله خلافت را در خاندان خود مستقر کردند آن همه وعده و نوید را زیر پاگذاشتند و با مردم به ویژه با علویان بنای بدرفتاری را نهادند و به هر بهانهای هر یک از آنان را هر جا مییافتند آزار میرساندند و حبس میکردند و میکشتند. سرانجام رفتار ناجوانمردانهای که عباسیان با عموزادگان خود یعنی خاندان «ابوطالب» میکردند مردم را از آنان رنجاند. بدین رو، شورشها دوباره علیه نظام موجود پدید آمد. در روزگار مأمون آشوبها بیش از گذشته گسترش یافت و قیامهایی به هواداری از خاندان علی(ع) در بسیاری از ایالات و شهرها صورت گرفت. مأمون دانست که برای رهایی از این مشکلات بایست کارهایی را انجام دهد. از جمله:
- فرونشاندن شورشهای علویان.
- گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است.
- از بین بردن محبت و ستایش و احترام روزافزونی که مردم نسبت به خاندان علوی داشتند. از این طریق که این احساس عمیق را از نهاد مردم برکند، و علویان را به طرقی که شبهه و شک برنیانگیزد نزد مردم بیارج گرداند.[۴۸] مخصوصاً در مورد امام رضا(ع) گفته بود که میخواهد امام را در نظر مردم برای امر خلافت بیلیاقت نشان دهد.
مأمون هنگامی که از سوی حمید بن مهران و برخی عباسیان بازخواست شد که چرا ولیعهدی را به امام رضا(ع) داده است بدانها چنین پاسخ داد: «این مرد از دیدگاه ما پنهان بود. او مردم را به سوی خویشتن فرامی خواند. از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود تا هر چه مردم را به خویشتن جلب کند همه به نفع ما تمام شود ».
امام رضا(ع):
«همانا راه رفتن مردان همراه مرد، برای پیشرو فتنه است و برای پیرو خواری.»
یعقوبی، ج۲، ص۴۷۱.
امام رضا قصد مأمون را میدانست و به خود مأمون فرمود: تو نظرت این است که مردم بگویند: علی بن موسی به دنیا و ریاست بیرغبت نیست، بلکه این دنیا است که به او بیرغبت است، مگر نمیبینید چگونه چگونه به طمع خلافت، ولایت عهدی را پذیرفته است.[۴۹] وی در پاسخ کسانی که علت پذیرفتن ولایت عهدی را از او میپرسیدند میگفت: من تحت فشار و اکراه این امر را پذیرفته ام.[۵۰] شرایطی که امام رضا(ع) برای قبول ولایت عهدی اعلام کرد در حقیقت تبرای او را از شرکت در حکومت مأمون نشان میدهد، زیرا امام(ع) اعلام کرد که هرگز نه کسی را بر مقامی میگمارد و نه کسی را عزل میکند نه رسم و سنتی را نقض میکند و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون میسازد. با همه شرایط، دیری نپایید که خاندان عباسی در بغداد علیه مأمون بپا خواستند و با ابراهیم مهدی بیعت کردند. از سوی دیگر علویان دانستند که مأمون این کار را از روی ایمان نکرده است. دیگر بار شورش برخاست و مأمون چاره را در آن دید که امام را از میان بردارد.[۵۱]