ادامه زندگی نامه امام صادق(ع)...
امام و قیامهای زمانهاش
در اواخر خلافت هشام بن عبدالملک، زمینه مساعدی برای قیامهای ضد اموی فراهم آمده بود که انگیزه مذهبی داشت. در رأس این قیامها، باید به قیام زید بن علی بن حسین(ع) در 122ق و یحیی بن زید در 125ق اشاره کرد که ارتباطی مستقیم با امام صادق(ع) می یافت. زید عموی حضرت، و یحیی پسر عموی او بود و به طبع حضرت نمی توانست نسبت به این قیامها بی تفاوت باشد. به اینها باید قیام عبدالله بن محمد باقر(ع)، برادر حضرت، و عبیدالله اعرج بن حسین بن زین العابدین(ع) پسر عموی حضرت را افزود.[۳۶]
قیام زید بن علی
امام صادق (ع) درباره زید بن علی بن حسین فرموده است: او از علمای آل محمد (ص) بود؛ برای خدا غضب کرد و با دشمنان جنگید تا کشته شد. [۳۷] از مضمون برخی روایتها میتوان دریافت که قیام زید مورد تأیید امام صادق (ع) بوده است چنانکه صدوق در عیون اخبار الرضا آورده است: چون زید بن موسی بن جعفر (ع) در بصره خروج کرد و خانه فرزندان عباس را آتش زد، مأمون به امام رضا (ع) گفت: اگر برادرت زید چنین کاری کرد، پیش از او زید بن علی نیز خروج کرد و کشته شد. اگر به خاطر تو نبود او را میکشتم چرا که کاری بزرگ کرده است.
امام فرمود: برادرم زید را با زید بن علی (ع) قیاس مکن! او از علمای آل محمد بود. برای خدا غضب کرد و با دشمنان جنگید تا کشته شد. پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد (امام صادق) شنید که گفت:
خدا عمویم زید را بیامرزد! او مردم را به الرضا من آل محمد میخواند و اگر پیروز میشد به وعده وفا میکرد. چون میخواست خروج کند با من مشورت کرد. بدو گفتم: عمو! اگر راضی میشوی کشته گردی و در کناسه کوفه بر دار شوی، خود میدانی. [۳۸]
در روایتی دیگر از عبد الله بن سیابه آورده است: ما هفت تن بودیم، به مدینه رفتیم و نزد امام صادق (ع) رفتیم. از ما پرسید: از عمویم زید خبر دارید؟
گفتیم: خروج کرده یا آماده خروج است.
گفت: اگر خبری به شما رسید به من خبر دهید.
چند روز گذشت، نامه بسام صیرفی رسید. نوشته بود: زید روز چهارشنبه غره ماه صفر خروج کرد و روز جمعه کشته شد. ما نزد صادق (ع) رفتیم و نامه را بدو دادیم، آن را خواند و گریست. سپس گفت:
انا لله و انا الیه راجعون. عمویم را به حساب خدا میگذاریم. مرد دنیا و آخرت ما بود. به خدا عمویم شهید از جهان رفت، همچون شهیدانی که با رسول خدا و علی و حسن و حسین بودند. [۳۹]
در روایت دیگری که در باب خروج به شمشیر پیش از ظهور قائم است، چنین آمده: مگویید زید خروج کرد (خروج او را نمونه قرار مدهید) زید مردی عالم و راستگو بود. او شما را به خود نخواند، به بیعت الرضا من آل محمد (ص) خواند. اگر پیروز میشد بدانچه وعده داده بود وفا میکرد. [۴۰]
دیگر قیامها
بیشتر قیامها مورد تأیید امام نبود و درخواست مردمی را که بدو وعده یاری میدادند نمیپذیرفت و نشر فقه آل محمد (ص) و علوم اهل بیت را مقدم میشمرد. زیرا آنان که بنی هاشم را به قیام میخواندند و به آنان وعده یاری میدادند، همه یا بیشترشان، حکومت حاکمان وقت را بر خود تحمل نمیکردند، یا میخواستند خود حکومت را به دست گیرند، نه آنکه خواهان زدودن بدعت و زنده کردن دین خدا باشند. [۴۱]
به هنگامی که دعوت عباسیان در شرق ایران گسترش یافت و مردم آن سرزمین، نیز عربهای قحطانی که در آنجا به سر میبردند با یکدیگر متحد شدند و مخالفت با مروانیان را آشکار ساختند و با حاکم دست نشانده مروان به جدال برخاستند، و ابومسلم نصر سیار حاکم خراسان را گریزاند و قحطبه پسر شیب از جانب او برای سرکوبی لشکر مروان بن محمد که متوجه خراسان بودند فرستاده شد در جنگی که در کنار فرات درگرفت، قحطبه کشته شد و لشکریان با پسر او حسن بیعت کردند. قحطبه پیش از آنکه بمیرد لشکریان خود را گفت: چون وارد کوفه شدید نزد ابو سلمه خلال بروید و گفته او را اطاعت کنید.
حسن با لشکریان خود در محرم سال ۱۳۰ ه. ق. به کوفه در آمد. در این روزگار ابراهیم الامام داعی عباسیان در زندان درگذشته بود. او پیش از مرگ گفته بود پیروان او به کوفه بروند و در طاعت ابوالعباس سفاح باشند.
ابوالعباس در ماه صفر سال ۱۳۲ با خاندان خود به کوفه در آمد. ابوسلمه آنان را در خانه ولید بن سعد که از موالی بنی هاشم بود جای داد و چنان که نوشتهاند چهل روز آمدن آنان را از مردم پنهان داشت. [۴۲] و هرگاه از او میپرسیدند: امام کیست؟ میگفت: شتاب مکنید. او میخواست کار زمامداری را به فرزندان ابوطالب بسپارد. [۴۳]
یعقوبی نوشته است ابوسلمه درآمدن ابوالعباس سفاح و کسان او را به کوفه پوشیده داشت و در این مدت نامهای به جعفر بن محمد (امام صادق) نوشت و او پاسخ داد آنکه میخواهند من نیستم. همچنین ابوسلمه نامهای به عبدالله بن حسن نوشت و او پاسخ داد من پیری سالخوردهام؛ پسرم محمد بدین کار سزاوارتر است و به کسان خود پیام فرستاد با پسرم محمد بیعت کنید. این نامه ابوسلمه است که برای من فرستاده.
جعفر بن محمد (ص) بدو گفت:ای شیخ خون پسرت را مریز؛ من میترسم او در احجار الزیت (جایی است در خارج مدینه که سرانجام محمد در آنجا کشته شد) کشته شود. [۴۴]
نوشتهاند آنکه نامه ابوسلمه را برای امام صادق برد پاسخ خواست، امام نامه را بر چراغ گرفت تا سوخته شد و گفت: این پاسخ نامه تو است.
چرا امام صادق به دعوت ابوسلمه پاسخ نداد و نامه او را سوزاند؟ برای آنکه دعوت ابوسلمه دعوتی سیاسی بود، نه آنکه صادق (ع) را امام واجب اطاعت بداند، چه اگر چنین بود نبایستی نامه دیگری به عبدالله بن حسن بنویسد و از او بخواهد زعامت لشکریان را بپذیرد.
حادثه دیگر اینکه کلینی به اسناد خود از سدیر صیرفی مینویسد بر ابوعبد الله در آمدم و بدو گفتم: به خدا بر تو روا نیست قیام نکنی!
چرا؟
چون دوستان و شیعیان و یاران بسیار داری. به خدا اگر علی به اندازه تو شیعه و دوستدار داشت حق او را نمیگرفتند.
امام پرسید: سدیر، شمار آنان به چند تن میرسد؟
صد هزار!
صد هزار.
آری و بلکه دویست هزار.
دویست هزار؟
آری و نیم جهان.
ابوعبدالله خاموش ماند. به راه افتادیم و از کنار گلۀ بزی گذشتیم.
گفت:ای سدیر! به خدا اگر به شمار این بزها شیعه داشتم، قیام نکردن بر من روا نبود.
پس فرود آمدیم و نماز خواندیم. پس از نماز بزها را شمردم هفده راس بودند. [۴۵]
برگزیده سخنان
- مردی از امام خواست وی را چیزی بیاموزد که به خوبی دنیا و آخرت برسد و مختصر باشد، فرمود: دروغ مگو. [۴۶]
- از او پرسیدند چرا خدا ربا را حرام کرده است؟ فرمود: تا مردم یکدیگر را از بخشش باز ندارند. [۴۷]
- اگر شخصی به من نیازی پیدا کند، آن را شتابان برمی آورم، مبادا از آن بینیاز شود یا انجامش دهم ولی با تأخیر به حساب آید. [۴۸]
- فقیهان، امینان پیامبرانند، چون فقیهان را دیدید که به درگاه صاحبان قدرت میروند آنان را متهم سازید (راستگو مدانید). [۴۹]
اصحاب
شاگردان امام صادق (ع) را تا چهارهزار تن نوشتهاند و مقصود کسانی هستند که در مدت افاضه امام از او علم فراگرفتهاند نه اینکه همه آنها هر روز در محضر او حاضر شوند. مؤلف کشف الغمه مینویسد شماری از تابعین از او روایت کردهاند که از جمله آنان: یحیی بن سعید انصاری، ایوب سختیانی، ابان بن تغلب، ابوعمرو بن العلاء و یزید بن عبدالله است و از ائمه، مالک بن انس، شعبة بن الحجاج، سفیان ثوری، ابن جریح، عبد الله بن عمرو، روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر، حاتم بن اسماعیل، عبدالعزیز بن مختار، وهب بن خالد و ابراهیم بن طهمان اند که از او روایت دارند [۵۰]. جابر بن حیان کوفی را نیز از شاگردان امام صادق (ع) شمردهاند. [۵۱]
در منابع اهل سنت
ابن حجر عسقلانی او را چنین توصیف میکند: الهاشمی العلوی، ابوعبدالله المدنی الصادق. [۵۲] و همو نویسد: ابن حبّان گوید: در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت بود. [۵۳]
ابن حجر هیتمی، از علمای اهل سنت، میگوید: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبة بن الحجاج و ایوب سختیانی از او روایت کردهاند.[۵۴]
با وجود اعتبار سترگی که امام صادق(ع) به عنوان شخصیت دینی خود نزد اهل سنت دارد، آراء وی در حوزه فقه نزد آنها حتی به عنوان یکی از فقها مورد توجه قرار نگرفته است. در مجموعه های فقه تطبیقی که افزون بر آراء ائمه اربعه اهل سنت، اقوال بسیاری از فقیهان متقدم چون اوزاعی و سفیان ثوری و ربیعة الرأی و لیث بن سعد و ابن مبارک و امثال آنان از معاصران حضرت به طور گسترده نقل می شود، برخلاف انتظار یادی از اقوال امام صادق(ع) -دست کم در حد یکی از فقها- به میان نیامده است و همین نکته از سوی برخی عالمان امامیه چون سید مرتضی، به عنوان نقدی بر اهل سنت مطرح شده است. وی یادآوری می شود: چگونه شما اگر آراء امام صادق(ع) را در کنار ابوحنیفه و شافعی نمی نهید، حتی در سطح آراء احمد ابن حنبل، داوود ظاهری و محمد بن جریر طبری هم از آن یادی نمی کنید؟[۵۵]
مطالعه بیشتر
- شهیدی، سیدجعفر، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴.
پانویس
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
- پرش به بالا ↑ مناقب، ج۴، ص۲۸۰؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۶-۵۲۷
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ه. ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
- پرش به بالا ↑ کشف الغمه، ج۲، ص۱۵۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
- پرش به بالا ↑ المعارف، ص۲۱۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
- پرش به بالا ↑ الطبرسی، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۴.
- پرش به بالا ↑ مجلسی، بحار، ج۴۷، صص۱-۲؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
- پرش به بالا ↑ مناقب، ج۴، ص۲۸۰؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، صص۸۵-۸۶.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش، ص۵۳.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش، ص۵۵۳.
- پرش به بالا ↑ الطبرسی، ج۱، ۱۴۱۷ه. ق، ص۵۴۶.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش.، ص۵۵۳-۵۵۴.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش. ص۵۲۷.
- پرش به بالا ↑ الطبرسی، ج۱، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۴.
- پرش به بالا ↑ الثقفی، الغارات، ۸۵۰/۲-۸۵۶.
- پرش به بالا ↑ شهرستانی، الملل و انحل، ۱۴۷/۱؛ به نقل پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، ص۱۸۶.
- پرش به بالا ↑ ر.ک: المفید، ۱۳۸۰ه. ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
- پرش به بالا ↑ المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۸-۵۲۷.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۰.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴۷.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
- پرش به بالا ↑ احمد بن حجر هیتمی، ۱۳۸۵، ص۲۰۱.
- پرش به بالا ↑ کشف الغمة، ج۲، ص۱۶۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
- پرش به بالا ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۶۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۰-۶۱.
- پرش به بالا ↑ الاخبار الموفقیات، ص۷۶-۷۷؛ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۷؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۲.
- پرش به بالا ↑ پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۸، ص۱۹۹.
- پرش به بالا ↑ پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۸، ص۲۰۰.
- پرش به بالا ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۳؛ مناقب، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴؛ کشف الغمة، ج۲، صص۱۷۳-۱۷۵؛ اعلام الوری، صص۲۸۰-۲۸۳؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، صص۵۵-۵۷.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵۷.
- پرش به بالا ↑ پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص183.
- پرش به بالا ↑ عیون اخبار الرضا، ص۱۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۲۶.
- پرش به بالا ↑ عیون اخبار الرضا، ج۱، صص۱۹۴-۱۹۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۷.
- پرش به بالا ↑ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۷؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۸.
- پرش به بالا ↑ روضه کافی، ص۲۶۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۸.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۴.
- پرش به بالا ↑ الکامل، ج۵، ص۴۰۹؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، صص۳۴-۳۵.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۵.
- پرش به بالا ↑ تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۸۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۵.
- پرش به بالا ↑ اصول کافی، ج۲، صص۲۴۳-۲۴۲؛ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۴-۳۷.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، سیدجعفر، ۱۳۸۴، ص۱۰۲.
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۳.
- پرش به بالا ↑ عیون الاخبار؛ ج۳، ص۱۷۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۳.
- پرش به بالا ↑ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۶.
- پرش به بالا ↑ کشف الغمة، ج۲، ص۱۸۶؛ حلیة الالیاء، ج۳، صص۱۹۸-۱۹۹به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۵
- پرش به بالا ↑ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۵.
- پرش به بالا ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، حیدرآباد، مطبعه نظامیه، ۱۳۲۵ه. ق. ج۲، ص۱۰۳؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
- پرش به بالا ↑ تهذیب التهذیب، ص۱۰۴. به نقل شهیدی، سیدجعفر، ۱۳۸۴، ص۴.
- پرش به بالا ↑ احمد بن حجر هیتمی، ۱۳۸۵ه. ق. ص۲۰۱.
- پرش به بالا ↑ الشریف المرتضی، الانتصار، ص۷۷؛ پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۸، ص۲۰۰. ص۲۰۶.
منابع
- ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، حیدرآباد، مطبعه نظامیه، ۱۳۲۵ق.
- الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق: السید جلال الدین الحسینی الارموی المحدث، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ۲۵۳۵.
- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، ۱۳۸۵ق.
- پاکتچی، احمد، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۱۸، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹ش.
- الشریف المرتضی، علی بن الحسین، الانتصار، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
- شهیدی، سیدجعفر، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴.
- صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ترجمه علی اکبر غفاری، ج۲، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۳.
- الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۰۴.
- الطبرسی، الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تحقیق موسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم: موسسة آل البیت لاحیاء التراث، ج۱، ۱۴۱۷ ه. ق.
- المفید، الارشاد، ترجمه و شرح فارسی: محمدباقر ساعدی، تصحیح: محمدباقر بهبودی، بیجا، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۰ش.