عقاید من

یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

عقاید من

یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

  • ۰
  • ۰

امام حسین (ع) 1

حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، امام حسین، مشهور به کنیۀ اباعبدالله[۱] (مدینه ۴-کربلا ۶۱ق.)و شهید کربلا، امام سوم شیعیان ، از اصحاب کساء، و فرزند دوم امام علی(ع) و حضرت زهرا(س)، و نوه پیامبر(ص) است.[۲] پیامبر(ص)، او و برادرش حسن بن علی(ع) را سرور جوانان اهل بهشت معرفی کرد. امام حسین(ع) در جنگ‌های صفین، جمل و نهروان همراه با پدرش شرکت داشت. او در زمان امامت امام حسن(ع) پیرو او بود و پس از شهادت وی نیز تا زمانی که معاویه در قید حیات بود به پیمان صلح امام حسن با این شخص وفادار ماند. اما پس از مرگ معاویه بیعت با یزید را مشروع ندانست. با توجه به نامه یزید بن معاویه به ولیدبن عتبه بن ابی سفیان، حاکم مدینه، مبنی بر بیعت گرفتن یا قتل امام و اصرار و تهدید بر این امر، امام حسین(ع) در ۲۷ رجب سال ۶۰ق. رهسپار مکه شد؛ و با توجه به دعوت کوفیان برای پذیرش زمامداری، از مکه به سوی کوفه رهسپار شد. اما به علت پیمان‌شکنی کوفیان، امام در کربلا با سپاهیان عبیدالله بن زیاد مواجه شد که سرانجام در جنگی که در روز عاشورا میان دو لشکر در گرفت، به همراه یاران اندکش (حدود ۷۲ نفر) به شهادت رسیدند و بازماندگان از یاران و اهل بیت وی به اسارت درآمدند و به کوفه و شام فرستاده شدند.

شهادت امام حسین(ع) نقشی تعیین‌کننده در تاریخ اسلام و شیعه، به ویژه در سده‌های نخست اسلامی داشت. زندگی و شهادت امام که در یکی از دوره‌های حساس و پرتنش سده نخست بود، با ظلم‌ستیزی در مقابل جائران اموی، از سویی نام وی را با مفهوم مقاومت و شهادت پیوند زد و از سویی دیگر، آغازگر طیف وسیعی از قیام‌های بعدی علیه ستمکاران زمانه بود. قیام عاشورا همچنین الهام‌بخش مبارزات، انقلاب‌ها و قیام‌های متعددی در دوران معاصر بوده است.

شیعیان با توجه به منابع دینی و سنت‌های اجتماعی بر گریه و سوگواری بر شهادت امام حسین(ع) به ویژه در ماه محرم تأکید ویژه‌ای دارند. همچنین بازتاب واقعه عاشورا بر لایه‌ها و سطوح مختلفی از اندیشه جوامع شیعی، در قالب گونه‌های متفاوتی از بروز هنری در ادبیات، نگاره‌ها و یادمانهای گوناگون در طی قرون روی نمود.[۳]

محتویات

نسب، کنیه‌ها و لقبها

حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، هاشمی و قرشی است. پدرش امیرالمؤمنین(ع) و مادرش فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) است.

نامگذاری

بنابر روایات شیعی، پیامبر(ص) پیش از آنکه نامی برای او انتخاب شود نام حسین را به امر خدا بر او نهاد.[۴] و به همگان اعلام کرد: «من فرمان یافتم که این دو پسرم را حسن(ع) و حسین(ع) بنامم».[۵] «هارون، دو پسرش را شبَّر و شبیر نامید و من، دو پسرم حسن(ع) و حسین(ع) را به همان نام‌هایی می‌نامم که هارون پسرانش -شبَّر و شبیر- را به آن نام‌ها نامید.»[۶] نقل شده که نام امام حسین(ع) در تورات شبیر و در انجیل طاب خوانده می‌شد.[۷]

در برخی روایات آمده است که نام‌های حسن و حسین(ع) از اسامی بهشتی بوده و پیش از اسلام سابقه نداشته‌اند.[۸]

به نوشته ابن سعد،[۹] امّ فضل (همسر عباس بن عبدالمطلب)، به امر پیامبر(ص)، دایگی امام حسین(ع) را بر عهده گرفت و بدین ترتیب امام برادر رضاعی قُثم بن عباس، که او نیز شیرخواره بود، گردید.[۱۰]

کنیه‌ها

کنیه امام حسین(ع) اباعبدالله است. رسول خدا(ص) از هنگام ولادت، این کنیه را بر او نهاد. این نکته در تمام منابع ذکر شده است.[۱۱] اما خصیبی[۱۲] کنیه‌اش را نزد خاصه «ابوعلی» دانسته است. ابوالشهداء [= پدر شهیدان]، ابوالاحرار [= پدر آزادگان]، ابوالمجاهدین [= پدر جنگ کنندگان (در راه خدا) ] از دیگر کنیه‌های اوست.[۱۳]

القاب

برای امام حسین(ع) القاب فراوانی ذکر شده که بسیاری از آنها با القاب برادرش، امام حسن(ع)، مشترک است. از القاب خاص او، زکی، طیب، وفی، سید، مبارک،[۱۴] نافع، الدلیل علی ذات اللّه،[۱۵] رشید، و التابع لمرضاة اللّه[۱۶] است.[۱۷]

ابن طلحه شافعی[۱۸] لقب زکی را مشهورتر از دیگر القاب و لقب سید شباب أهل الجنه (سرور جوانان بهشت) را مهم‌ترین آنها دانسته است.

در بعضی از احادیثِ امامان شیعه نیز امام حسین(ع) با لقب شهید یا سیدالشهداء خوانده شده است.[۱۹]

ولادت و شهادت

زادگاه امام حسین(ع) مدینه است. برخی تولد امام را در سال سوم[۲۰] و برخی سال چهارم هجرت[۲۱] نوشته‌اند. در این میان قول مشهور در بین مورخان و محدثان، سال چهارم هجری است.

درباره روز ولادت امام حسین(ع) اختلاف است. بنابر قول مشهور، ولادت آن امام در روز سوم شعبان بوده است.[۲۲]

شهادت

امام حسین(ع) در دهم محرّمِ(روز عاشورا) سال ۶۱ق. در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید.[۲۳] روز شهادت امام را جمعه،[۲۴] شنبه،[۲۵] یکشنبه[۲۶] و دوشنبه[۲۷] گزارش کرده‌اند[۲۸] و در این میان روز جمعه را قول صحیح و مشهور شمرده‌اند.[۲۹] ابوالفرج اصفهانی، شهادت امام در روز دوشنبه را قول عامه دانسته ولی از نظر محاسبات تقویمی آن را مردود شمرده است.[۳۰]

سن امام(ع) را به هنگام شهادت ۵۶ سال وپنج ماه[۳۱]، ۵۷ سال و پنج[۳۲] ماه، ۵۷ سال و ۵۸ سال[۳۳] ذکر کرده‌اند.[۳۴]

همسران و فرزندان

رباب دختر امرؤ القیس، شهربانو، لیلی دختر ابی مُرَّة بن عروة بن مسعود ثَقَفی، امّ اسحاق دختر طلحة، و برخی منابع نیز زنی از قبیله قُضاعه را در شمار همسران امام نام برده‌اند[۳۵] که سِبط ابن جوزی[۳۶] نام او را سُلافه و بیهقی[۳۷] مَلومه می‌داند؛ که از جزئیات زندگی وی اطلاعی در دست نیست.

شیخ مفید فرزندان آن حضرت را ۶ نفر، ۴ پسر و ۲ دختر دانسته،[۳۸] و بعضی از جمله علامه سید محسن امین[۳۹] و ابن خشاب[۴۰] ۹ فرزند، ۶ پسر و ۳ دختر و برخی مثل ابن شهر آشوب در مناقب[۴۱] و اربلی در کشف الغمة، ۱۰ نفر، ۶ پسر و ۴ دختر،[۴۲] و بعضی حتی بیشتر از ۱۰ نفر ذکر کرده‌اند.

منابع متقدم[۴۳] فرزندان امام را ۴ پسر و ۲ دختر و منابع متأخر[۴۴] ۶ پسر و ۳ دختر نوشته‌اند. بنابراین، نام ۲ پسر و ۱ دختر دیگر در منابع متأخر دیده می‌شود که عبارتند از: علی اصغر، محمد و زینب.[۴۵] ابن طلحه شافعی[۴۶] نیز تعداد فرزندان امام(ع) را ۱۰ تن شمرده ولی فقط از ۹ تن نام برده است. در برخی کتابهای تذکره و مراثی متأخر، از دختر ۴ ساله امام حسین(ع) به نام رقیه سخن به میان آمده است.[۴۷]

با توجه به اختلاف منابع، اسامی فرزندان امام همراه با نام مادر هر یک ذکر می‌شود:

  1. علی بن الحسین (الاکبر)(ع)، یا علی اوسط، امام چهارم شیعیان، ملقب و معروف به زین العابدین [= زینت عبادت کنندگان] و سجاد که کنیه او ابومحمد بوده و مادرش، شهربانو دختر یزدگرد شاه ایران است.

  2. علی بن الحسین (الاصغر)، پسر بزرگ امام حسین(ع)، معروف به علی اکبر که در کربلا شهید شد و مادرش لیلی دختر ابومرة بن عروة بن مسعود ثقفی است.

  3. جعفر بن الحسین، مادرش از قبیله قضاعه است. وی در زمان حیات امام از دنیا رفت و نسلی از او باقی نماند.[۴۸]

  4. عبدالله بن حسین، همان عبدالله رضیع [= شیرخوار] و معروف به علی اصغر که مادرش رباب است.[۴۹]

  5. سُکینه بنت الحسین، دختر کوچک امام، مادر او نیز رباب است.

  6. فاطمه، دختر بزرگ امام،[۵۰] نام مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی[۵۱] است.

  7. محمد، که در کربلا شهید شد و مادرش رباب است.[۵۲]

  8. زینب، نام مادرش معلوم نیست.[۵۳]

  9. رقیه، مرحوم حائری مادرش را شهربانو دختر یزدگرد سوم ذکر کرده است،[۵۴] و مطابق بعضی نقلها ام اسحاق نام داشت.[۵۵]

  10. محسن بن حسین، نام مادرش مشخص نیست و باردار و در کاروان اسیران اهل بیت در واقعه کربلا بوده، که در نزدیکی حلب طفل خود را سقط کرده است. این محل امروزه در سوریه، زیارتگاه است.[۵۶]

قبل از امامت

حدیث پیامبر(ص) درباره امام حسین(ع) بر سردر حرم امام حسین(ع)

نزد رسول خدا(ص)

امام حسین(ع)، هنگام رحلت پیامبر(ص) هفت سال داشت، اما علی رغم طفولیت، به همراه اهل بیت، در برخی وقایع مهم آن زمان، حضور داشتو در این میان می‌توان به واقعه مباهله با نصارای نجران، ماجرای اصحاب کساء، بیعت با پیامبر اسلام(ص)، شاهد قرار گرفتن در نامه‌نگاری، اشاره کرد.

ابن سعد[۵۷] امام حسین(ع) را در زمره واپسین طبقه (طبقه پنجم) از اصحاب رسول خدا(ص) ـ‌که به هنگام وفات آن حضرت خردسال بود و در هیچ جنگی او را همراهی نکردـ یاد کرده است.

حدود ۶ سال و ۸ ماه از زندگی امام حسین(ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) سپری شد. او همواره مورد عنایات و الطاف ویژه پیامبر(ص) بود. از پیامبر نقل شده که فرمود:
اِنَّ الحَسَنَ و الحُسینَ سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنّةِ (ترجمه: امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سرور جوانان بهشتند.)[۵۸]

یعلی عامری از پیامبر(ص) نقل کرده است که:
حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِنهُ، اَحَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّهُ، الحَسَنُ و الحسینُ سِبطانِ مِن الاَسباط (ترجمه: حسین، از من است و من، از حسینم. خداوند دوست می‌دارد هر کس را که دوستدار حسین(ع) است! حسن و حسین دو فرزند از فرزندان انبیایند.)[۵۹]

از سلمان فارسی نیز نقل شده است که: رسول خدا(ص)، حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می‌بوسید و می‌فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی؛ تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی؛ تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت‌های خدایی که ۹ نفرند و خاتم ایشان قائم ایشان است.[۶۰]

باز از سلمان روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود:

ای سلمان! هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را بر شانه حسین(ع) نهاد و فرمود: او، امام و پسر امام است، ۹ تن از نسل او، امامانی نیک و امین و معصوم‌اند و نهمین آنان، قائم (قیام کننده) ایشان است.[۶۱]

پیامبر خدا(ص) بارها فرمود:

حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان من هستند، هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست داشت خدا را دوست دارد و هر که خدا را دوست داشت وارد بهشت می‌شود و هر کس آنها را بد بدارد مرا بد داشته و هر که مرا بد داشته خدا را بد داشته و هر که خدا را بد بدارد وارد جهنم می‌شود.[۶۲]

ابوهریره نیز گفته است که: رسول خدا(ص) فرمود:

هر کس این دو فرزندم –حسن و حسین- را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.[۶۳]

علاقه حضرت(ص) به حسنین چنان بود که با ورودشان به مسجد، گاه خطبه‌اش را ناتمام می‌گذاشت و از منبر پایین می‌آمد و به استقبال آنان می‌رفت و آنان را در آغوش می‌کشید.[۶۴] انس بن مالک روایت می‌کند: وقتی از پیامبر(ص) پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می‌داری؟ فرمود: حسن و حسین را.[۶۵]

دوران خلفای سه‌گانه

امام حسین(ع) تقریباً ۲۵ سال از عمر خویش را در دوران خلفای سه گانه، (ابوبکر، عمر و عثمان) گذراند. ایشان در ابتدای خلافت خلیفه اول، ۷ ساله و در آغاز خلافت خلیفه دوم، ۹ ساله و در شروع خلافت خلیفه سوم، ۱۹ ساله بود.

خلافت ابوبکر

ایام خلافت ابوبکر آغاز دوره متفاوتی برای اهل بیت(ع) است. در این دوره اهل بیت پیامبر(ص) از سویی در سوگ از دست دادن رسول گرامی اسلام(ص) نشسته بودند و از سوی دیگر اختلاف بر سر حق خلافت، عرصه را بر خاندان رسول خدا(ص) تنگ کرده بود. گفته‌اند امام حسین(ع) در آغازین روزهای خلافت ابوبکر، شبانگاهان به همراه برادرش امام حسن(ع) و مادرش فاطمه(س)، امام علی(ع) را در راه بازپسگیری منصب حقه خویش یاری می‌رساندند و به همراه آنان به درب خانه یکایک اهل «بدر» می‌رفتند.[۶۶]

خلافت عمر

از نحوه و چند و چون زندگانی امام حسین(ع) در ایام خلافت عمر خبر چندانی به دست ما نرسیده است؛ شاید بتوان علت این امر را در گوشه‌گیری امام علی(ع) و فرزندانش از دستگاه حکومت جستجو کرد.

در برخی منابع روایت شده است که در اوایل خلافت عمر، امام حسین(ع) وارد مسجد شد و عمر را در حال سخنرانی بر منبر رسول خدا(ص) دید؛ پس، از منبر بالا رفت و به او گفت: "از منبر پدرم فرود‌آی و بر منبر پدرت بنشین!" عمر که مبهوت این سخن شده بود گفت: "پدرم منبری نداشت." سپس حضرت(ع) را کنار خود نشاند[۶۷] و چون فرود آمد، او را به خانه‌اش برد و به او گفت: "پسر عزیزم! چه کسی این را به تو آموخته است؟" حضرت(ع) نیز در پاسخ فرمود: "هیچ کس آن را به من نیاموخته است."[۶۸]

خلافت عثمان

امام حسین(ع) در زمان به خلافت رسیدن عثمان حدود ۱۹ سال داشت. در برخی منابع اهل سنت، از حضور امام حسین(ع) در برخی فتوحات ایام خلافت عثمان، به همراه برادرش، -امام حسن(ع)- عبدالله بن عباس، ابن عمر و ابن زبیر در جنگ طبرستان به فرماندهی سعید بن عاص یاد شده است.[۶۹]

در ماجرای بدرقه ابوذر -که عثمان وی را به سرزمین ربذه، تبعید و همگان را از بدرقه و همراهی او منع کرد- امام حسین(ع) همراه پدر، برادرش [امام حسن(ع)]، عمویش (عقیل بن ابی طالب)، پسر عمویش (عبدالله بن جعفر) و عمار بن یاسر برخلاف دستور خلیفه، ابوذر را بدرقه نمودند.[۷۰]

بینش نافذ اجتماعی-سیاسی و امکان تفکیک موضوعات از یکدیگر، شاخصه‌ای مهم در رفتار اجتماعی اهل بیت(ع) است و بر همین پایه، به رغم ناخرسندی از عملکرد خلیفه سوم، هنگامی که مردم در برابر ظلم خلافت سر به شورش برمی‌دارند و به سمت منزل عثمان برای کشتن او هجوم می‌برند، امام حسین(ع) به همراه برادرش، حسن(ع) و به فرمان امام علی(ع) به محافظت از حریم عثمان می‌پردازند[۷۱] اگر چه مقابله با شورشیان چندان دشوار بود که در نهایت عثمان کشته شد، اما تلاش برای نجات جان مخالفان، تنها به امر پدر و برای پاسداری از کیان برخی ارزشهای جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است که نمود آن در عملکرد امام حسین(ع) بروز یافته است.[۷۲]

حکومت امام علی(ع)

امام حسین(ع) در جنگ‌های دوره حکومت امام علی(ع) –جمل، صفین، و نهروان- حضور داشت.[۷۳] و در جنگ صِفّین خطبه‌ای در تحریض به جهاد ایراد کرد.[۷۴]

امام علی(ع)، امام حسین(ع) را پس از امام حسن(ع) سرپرست صدقات (موقوفات) خود قرار داد.[۷۵] به نقلی، امام حسین(ع) به هنگام شهادت پدر، برای انجام دادن مأموریتی که علی(ع) به او داده بود، در مدائن بود و با نامه امام حسن(ع) از موضوع آگاه شد[۷۶] و در مراسم تجهیز و خاک سپاری پدر حاضر شد.[۷۷]

دوره امام حسن(ع)

در دوره امامت امام حسن(ع)، که حدود ۱۰ سال و دوره خلافتش شش ماه به طول انجامید،[۷۸] امام حسین(ع) همراه و همگام برادر بود. پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع)، امام حسن(ع) عهده دار زعامت مسلمانان گردید. بنابراین امام حسین(ع) با برادرش امام حسن(ع) بیعت کرد و در بسیج و اعزام نیروها به اردوگاه نخیله و اردوگاه مسکن نقشی فعال داشت و همراه امام حسن(ع) به مدائن و ساباط برای جمع آوری لشکر رفت.[۷۹]

بر اساس گزارشهای معتبر، هنگام صلح امام حسن(ع) با معاویه، جمعی از علاقه‌مندان به اهل بیت(ع)، از امام حسین(ع) خواستند که با این مصالحه سیاسی، مخالفت کند و در مقابل معاویه بایستد؛ اما وی با قاطعیت، از صلح برادر خود با معاویه حمایت و خود نیز با معاویه بیعت نمود و هنگامی که قیس بن سعد نظر او را در این باره جویا شد، با صراحت نظر خود را اعلان نمود.[۸۰] وی پس از انعقاد صلح، همراه برادرش از کوفه به مدینه بازگشت و در آنجا ساکن شد.[۸۱]

دلایل امامت

حدیث «اِبنایَ هذانِ امامان قاما او قَعَدا (ترجمه: این دو پسرم [حسن و حسین]، امام هستند خواه قیام کنند یا نکنند[۸۲] از پیامبر(ص) نشان دهندۀ امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است.

افزون بر این، احادیثی از پیامبر(ص) رسیده است که در آنها به تعداد امامان و امامت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و نُه تن از فرزندان حسین بن علی(ع) تصریح شده است.[۸۳]

دلیل دیگر، وصیت امام حسن(ع) درباره جانشینی امام حسین(ع) پس از وی و سفارش به محمد حنفیه به پیروی از آن حضرت است.[۸۴] مفید[۸۵] بر آن است که با توجه به ادله مذکور، امامت امام حسین(ع) ثابت و قطعی است گرچه آن حضرت به سبب تقیه و التزام به صلح و ترک مخاصمه، آشکارا به امامتِ خود دعوت نکرد؛ اما پس از مرگ معاویه و اتمام دوره ترک مخاصمه، امامت را علنی کرد.[۸۶]

علم به جمیع شئون و معارف دین به شکل تام و کامل نیز از لوازم امامت است؛ از این رو، امام علی(ع) از او نیز، همچون امام حسن(ع)، خواست برای مردم سخنرانی کند تا بعدها قریشیان او را به نداشتن علم منسوب نکنند.[۸۷] شاهد آن اقوالی از صحابه درباره مقام علمی آن حضرت و تقاضای فتوا دادن از اوست.[۸۸] به برخی سخنان خود امام حسین(ع) درباره امامت خویش[۸۹] و پاره‌ای معجزات و کرامات وی نیز برای اثبات امامتش استناد شده است.[۹۰]

حکومت معاویه

سیاست امام(ع) در برابر معاویه

امام حسین(ع) با اینکه بعد از شهادت امام حسن(ع) صالح‌ترین فرد جهت تصدی حکومت بود؛ اما به موجب پیمان صلحی که برادرش امام حسن(ع) با معاویه منعقد کرده بود به این صلح نامه وفادار ماند؛[۹۱] و با اینکه مردم کوفه برای قیام بر ضد معاویه به وی نامه نوشتند، از قیام دوری گزید. با این وجود او مشروعیت حکومت معاویه بر مسلمانان را رد کرد و بر جهاد با ظالمان تأکید نمود.[۹۲] معاویه از قیام امام بیم داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) از امام حسین(ع) خواست که از قیام بپرهیزد. در پاسخ به معاویه امام پایبندی خود را به عهدنامه صلح به او یادآوری کرد؛[۹۳] و به کسانی که او را به قیام دعوت می‌کردند اعلام می‌کرد که «من امروز چنین اندیشه‌ای ندارم خدایتان رحمت فرماید، بر زمین بچسبید و در خانه‌ها کمین کنید و تا هنگامی که معاویه زنده است از اینکه مورد بدگمانی قرار بگیرید پرهیز کنید؛ اگر خداوند برای او چیزی پیش آورد و من زنده بودم اندیشه خود را برای شما خواهم نوشت.»[۹۴]

امام حسین(ع) در این دوره، علنی یا غیر علنی به بیان احکام امامت و خلافت و ویژگی‌های خلیفه بر حق می‌پرداخت. از اقدامات تبلیغی امام حسین(ع) برای جلب افکار عمومی و بیان احکام خدا، سخنرانی او در گردهمایی بزرگ حج در سرزمین مِنا[۹۵] و همچنین جلسات مخفی وی در مکه است.[۹۶]

در دوره ۱۰ ساله امامت امام حسین(ع) نامه‌های متعددی بین وی و معاویه رد و بدل شد. این نامه‌ها موضع‌گیری‌های امام حسین(ع) در برابر معاویه را نشان می‌دهد. به گونه‌ای که در پی هر جنایت و اقدام غیر اسلامی‌ای که از معاویه سر می‌زد امام حسین(ع) به شدت او را مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌داد. اقدام معاویه در به شهادت رساندن افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و حضرمی و یارانش از جمله مواضعی بود که سخت‌ترین و شدیدترین اعتراضات امام(ع) را در پی داشت.[۹۷]

معاویه به دنبال فعالیت‌های دامنه‌دار خود برای تثبیت ولایتعهدی یزید، سفری به مدینه انجام داد تا از مردم مدینه به ویژه از شخصیتهای بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین(ع) قرار داشت بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر با امام(ع) دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولایتعهدی یزید را پیش کشیده و کوشش کرد تا موافقت امام را با این موضوع جلب کند؛ اما امام(ع) او را به شدت مورد شماتت قرار داده بی‌لیاقتی‌ها و هوس بازی‌های یزید را به رخش کشید و او را از ولایتعهدی یزید بر حذر داشت.[۹۸] امام حسین(ع) از معدود کسانی بود که بیعت با یزید را نپذیرفت و در خطابه‌ای قاطع معاویه را محکوم کرد.[۹۹]

سیاست معاویه در برابر امام(ع)

معاویه مانند خلفای سه گانه در ظاهر احترام بسیاری برای امام حسین(ع) قائل بود. این به آن جهت بود که می‌دانست امام حسین(ع) نزد مردم مکه و مدینه جایگاه ویژه‌ای دارد و با او نمی‌توان با درشتی رفتار کرد. با این حال، امام(ع) مانعی بزرگ بر سر راه حکومت وی تلقی می‌گردید و معاویه پیوسته نگران قیام او بود. از این رو، او در برابر امام(ع) سیاست بسط و اقباض را در پیش گرفت. معاویه از سویی جایگاه حضرت را از نظر دور نمی‌داشت و در ظاهر به او احترام می‌کرد و بزرگ می‌شمرد[۱۰۰] و به کارگزارانش نیز دستور می‌داد که متعرض فرزند رسول خدا(ص) نشوند و از بی‌احترامی نسبت به وی بپرهیزند.[۱۰۱] و از سوی دیگر، مراقبت پیوسته و شبانه روزی از امام(ع) را در دستور کار خود قرار داده و تمام حرکات و سکنات، زندگی خصوصی و عمومی وی را در سفر و حضر زیر نظر داشت و حتی به عمد می‌خواست که امام(ع) را حساس کند و نسبت به این مراقبت آگاه سازد و اعلام دارد که ریز و درشت جریان زندگی وی لحظه به لحظه به او گزارش می‌شود تا این گونه امام(ع) را از اندیشه قیام باز دارد.

معاویه با توجه به جایگاه امام(ع)، به فرزندش یزید نیز سفارش کرده بود که در عین ترس از امام حسین(ع)، در صورت غلبه بر او با امام مدارا کند و بر بیعت گرفتن از او اصرار نورزد.[۱۰۲]

حکومت یزید

نوشتار اصلی: یزید بن معاویه

یزید قبل از رسیدن به خلافت به نواختن ساز و آواز و شرب خمر شهرت داشت.[۱۰۳] او به قدری در این کار افراط می‌کرد که معاویه نیز او را توبیخ و از افراط در شرب خمر منع می‌نمود.[۱۰۴] از این رو، هنگامی که معاویه خواست او را به ولایتعهدی خود برگزیند جمعی از مسلمانان از این امر در شگفت شدند و آن را نپذیرفتند. معاویه برای ترمیم چهره یزید و موجه جلوه دادن او برای تصدی امر خلافت، او را در سال ۵۱ق[۱۰۵] به عنوان سرپرست حاجیان شام به مکه فرستاد؛[۱۰۶] اما در این سفر نیز یزید نتوانست از شرب خمر چشم بپوشد و پس از ورود به مدینه در بزم شراب نشست.[۱۰۷]

در سال ۵۲ق یزید به دستور معاویه همراه با لشکر شام، راهی سرزمین روم گردید.[۱۰۸] لشکر شام به سوی مرزهای روم به حرکت درآمد اما یزید به همراه همسرش ام کلثوم در محلی به نام دیر مُرّان[۱۰۹] توقف کرده سرگرم عیاشی و میگساری بود که مطلع شد سپاه اسلام در منطقه غَذقَذونه[۱۱۰] دچار وبا و آبله شده و متحمل تلفات سنگینی شده‌اند. با این وجود او کمال وقاحت ضمن اشعاری ابراز داشت از این که جماعت مسلمانان دچار تب و آبله و وبا شوند و بمیرند باکی ندارد. سخنی که حتی معاویه را نیز برافروخت و به یزید دستور داد به اردوگاه مسلمین بپیوندد. یزید با اکراه همراه با سپاه به قسطنطنیه رفت؛[۱۱۱] اما آنان موفق به فتح این شهر نشده بازگشتند. در این جنگ ابن عباس، عبدالله بن زبیر، ابوایوب انصاری و دیگران نیز حضور داشتند.[۱۱۲]

علی رغم مخالفتهای بسیاری که از سوی مسلمانان به خصوص بزرگان مکه و مدینه، صورت گرفته بود، معاویه بر بیعت مسلمانان با یزید، اصرار ورزید سرانجام موفق شد در سال ۵۶ق برای یزید از مردم بیعت بگیرد.[۱۱۳]

 

 

اوضاع سیاسی در عصر یزید

دوره کوتاه سلطنت یزید بن معاویه از نظر سیاسی دوره‌ای بسیار پر التهاب و پر تشنج بود. حکومت ۳ سال و اندی او، بیشتر صرف سرکوب قیام‌های داخلی و آرام نمودن اوضاع سرزمین‌های اسلامی سپری شد. او در ایام حکومتش با شدت تمام، هرگونه مخالفتی را سرکوب نمود. فشار و اختناق در حکومت او به حدی رسیده بود که مسعودی می‌نویسد:

«سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادل‌تر از او در میان رعیتش و منصف‌تر از او در میان خاص و عامش بود.»[۱۱۴] «او در سال اول حکومتش، امام حسین(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) را کشت؛ و در سال دوم، حرمت حرم رسول خدا(ص) (مدینه) را شکست و آن را ۳ روز تمام بر سپاهیانش حلال کرد؛ در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و به آتش کشید.»[۱۱۵]

واکنش امام(ع) در برابر یزید

خروج از مدینه

نوشتار اصلی: حرکت امام حسین از مدینه تا کربلا

امام حسین(ع):
امام کسی است که به حکم قرآن رفتار و عدالت را اجرا کند و خدا را بر خود ناظر داند.

شهیدی، قیام حسین(ع)، ص۱۱۶.

معاویه در ماه رجب سال ۶۰ق در دمشق درگذشت. هنگام مرگ وی یزید در حوارین به سر می‌برد. چون به دمشق رسید و مردم با او بیعت کردند نامه‌ای به ولید بن عتبه والی مدینه نوشت که: «حسین بن علی [امام حسین(ع)] و عبدالله بن عمر و عبدالله زبیر را رها مکن تا از آنان به خلافت من بیعت بگیری».

والی مدینه از مروان بن حکم در این‌باره مشورت خواست. مروان گفت: «اگر رأی مرا می‌پذیری هم اکنون که مردم از مرگ معاویه آگاه نشده‌اند پس زبیر و حسین بن علی را بخواه! اگر بیعت کردند کار تمام است وگرنه گردن آنان را بزن. چه اگر اینان بیعت نکنند و مردم بدانند معاویه مرده است گرد حسین و پسر زبیر را خواهند گرفت و فتنه بزرگ خواهد شد. اما پسر عمر مرد جنبش نیست مگر آنکه مردم به سر وقت او روند و خلافت را به وی سپارند».

ولید پی آنان فرستاد. عبدالله بن زبیر و حسین(ع) در مسجد بودند که فرستاده والی رسید و پیام او را به ایشان رسانید. به او گفتند نزد امیر برو! و بگو هم اکنون خواهیم آمد. چون فرستاده حاکم بازگشت ابن زبیر از حسین پرسید برای چه ما را خوانده‌اند؟

گمان دارم معاویه مرده و ولید می‌خواهد تا کسی آگاه نشده از ما بیعت بگیرد.

عبدالله گفت: من نیز چنین می‌پندارم اکنون تو چه می‌کنی؟

نزد حاکم می‌روم! اما برای آنکه مبادا آسیبی به من برسانند چند تن از کسانم را با خود می‌برم و بر در خانۀ ولید می‌گمارم، اگر کار به جدال کشید، آنان به یاری من خواهند آمد.

حسین نزد ولید رفت و پس از آنکه حاکم وی را از مرگ معاویه آگاه کرد از او خواست تا بیعت یزید را بپذیرد. حسین گفت: مانند من کسی پنهان بیعت نمی‌کند مردمان را بخواه مرا نیز بخواه تا ببینیم چه می‌شود. ولید گفت به سلامت بازگرد. مروان به ولید گفت: او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش. حسین برآشفت و گفت: «نه تو می‌توانی مرا بکشی و نه او». سرانجام حسین و پسر زبیر بیعت نکرده از مدینه رهسپار مکه گشتند.[۱۱۶]

نامه‌های کوفیان

نوشتار اصلی: نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع)

در روزهایی که دمشق نگران بیعت نکردگان حجاز بود، در کوفه حوادثی می‌گذشت که از طوفانی سهمگین خبر می‌داد. شیعیان علی که در مدت بیست سال حکومت معاویه صدها تن کشته داده بودند و همین تعداد و یا بیشتر از آنان در زندان به سر می‌بردند، همین که از مرگ معاویه آگاه شدند، نفسی راحت کشیدند. ماجراجویانی هم که ناجوانمردانه علی را کشتند و گرد پسرش را خالی کردند تا دست معاویه در آنچه می‌خواهد باز باشد همین که معاویه به حکومت رسید و خود را از آنان بی‌نیاز دید به آنها اعتنای درستی نکرد؛ از فرصت استفاده کردند و در پی انتقام برآمدند، تا کینه‌ای که از پدر در دل دارند، از پسر بگیرند.

دسته بندی‌ها شروع شد. شیعیان علی در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد هم آمدند، سخنرانی‌ها آغاز شد. میزبان که سرد و گرم روزگار را چشیده و بارها رنگ پذیری همشهریان خود را دیده بود گفت: «مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می‌ترسید بیهوده این مرد را مفریبید!» از گوشه و کنار فریادها بلند شد که: «ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!»

سرانجام به امام حسین(ع) نامه نوشتند: «سپاس خدایی که دشمن ستمکار ترا درهم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر نعمان بن بشیر در کاخ حکومتی به سر می‌برد. ما نه با او انجمن می‌کنیم و نه در نماز او حاضر می‌شویم.» تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاکدل و یک رنگ حسین برای او فرستادند. شمار نامه‌ها را صدها و بلکه هزارها گفته‌اند.[۱۱۷]

در هر حال، چون عدد نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) از حد متعارف گذشت، وی لازم دید به مردم کوفه پاسخی دهد و آنان را در انتظار نگذارد. وی ضمن نامه‌ای کوتاه نوشت: پسرعموی خود مسلم را که مورد اعتماد من است نزد شما می‌فرستم تا از نزدیک وضع شهر را ببیند و مرا مطلع سازد. اگر آنچه نوشته‌اید درست باشد نزد شما خواهم آمد.[۱۱۸]

از آن سو تنی چند از هواخواهان بنی امیه و نیز گروهی که سود خود را در همراهی با دمشق می‌دیدند و همچنین کسانی که همیشه حساب روز مبادا را از نظر دور نمی‌داشتند، نامه‌هایی به شام فرستادند و به یزید نوشتند اگر کوفه و عراق را می‌خواهی باید حاکمی لایق برای این شهر بفرستی، چه نعمان بن بشیر مردی ناتوان است یا خود را به ناتوانی می‌زند. یزید با مشورت سرجون، مشاور رومی خود، حکومت کوفه را هم به عبیدالله بن زیاد، که حاکم بصره بود، داد.[۱۱۹]

از آن سو، مسلم با نامه امام به کوفه رسید. مردم شهر با شور و شعف و گرمی بسیار او را پذیرا شدند و او که مردی مسلمان و پاک اعتقاد بود و گمان نمی‌کرد اینان که با چنین اشتیاق با او بیعت می‌کنند، به آسانی هم از وی جدا می‌شوند و گرد او را خالی می‌سازند، وقتی استقبال مردم را دید نامه‌ای به حسین(ع) نوشت که: مردم کوفه و عراق همگی پیرو تو و منتظر رسیدن تو هستند، صلاح در این است که زودتر به عراق بیایی.[۱۲۰]

حرکت به عراق

چون نامه مسلم به امام حسین(ع) رسید با زنان و فرزندان و گروهی از یاران خود روانه عراق شد. از سوی دیگر، عبیدالله پس از دریافت دستور یزید روانه کوفه گردید. عبیدالله مردم عراق به خصوص کوفه را خوب می‌شناخت. پدرش سالیانی چند در این شهر حکومت داشت و عبیدالله زیردست این پدر بزرگ شده بود. او می‌دانست با مردم کوفه چگونه رفتار کند. پس از رسیدن بدین شهر، از همان روزهای نخست با تهدید و تطمیع مردم سرشناس را با خود همراه کرد و با همراهی آنان دیگران را سر جای خود نشاند و با گماردن جاسوس، نهانخانه مسلم را دانست. نخست هانی بن عروه را، که به مسلم پناه داده بود، زندانی کرد. مسلم با هواخواهان خود به جنگ برخاست، اما این مردم که شمار آنان را تا یک صد هزار تن نوشته‌اند، بی‌آن که درگیری چندانی داشته باشند و یا شجاعتی از خود نشان دهند، و یا متحمل تلفاتی سنگین شوند در مدت یک روز از گرد مسلم پراکنده شدند، چنان که چون نماز عشاء را خواند یک تن همراه او نبود. سرانجام جایی را که مسلم بدان پناه برده بود معلوم کردند. مسلم دستگیر شد و به امر عبیدالله او و هانی را کشتند و تن بی‌سر آنان را در بازارهای کوفه با ریسمان کشان کشان از این سو بدان سو بردند. مهتران کوفه چنان در خانه‌های خود خزیدند که گویی هیچ حادثه‌ای رخ نداده است.[۱۲۱]

امام حسین(ع):
الناس عبید الدنیا و الدّین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون. (ترجمه: مردم بنده دنیایند. دین را بر زبان می‌دارند چندانکه زندگانی خود را بدان سروسامان دهند. آنگاه که آزمایش شوند دینداران اندک خواهند بود.)

شهیدی، قیام حسین(ع)، صص۴۶، ۹۴.

امام حسین(ع) در بین راه مکه به عراق از کشته شدن مسلم و هانی و پیمان شکنی مردم کوفه آگاه شد و همراهان خود را نیز آگاه ساخت، و به آنان رخصت داد که اگر می‌خواهند او را ترک گویند. گروهی رفتند اما خویشاوندان وی و تنی چند از یاران مخلص و با ایمان از او جدا نشدند. همین که امام به نزدیکی کوفه رسید، با پیش قراولان سپاهیان پسر زیاد روبه رو شد. سردار لشکر که نام او حر بن یزید، از تیره بنی ریاح بود، سر راه بر وی گرفت و سرانجام امام را در سرزمینی که کربلا نام داشت فرود آورد. حاکم کوفه چون از رسیدن امام به نزدیکی کوفه خبر یافت، لشکری را به سرکردگی عمر بن سعد به پیشواز او فرستاد. عبیدالله می‌خواست از حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد اما حسین(ع) نپذیرفت.[۱۲۲]
  • ۹۵/۰۸/۱۷
  • سجاد اکبری

امام حسین

نامه کوفیان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی